ابوذر سمیعی: دانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی
سازمان بهزیستی به منظور مدیریت بهینه منابع و
افزایش بهرهوری و همچنین ارتقاء کیفی و کمی خدمات این سازمان، در راستای کوچکسازی دولت، سالهاست اقدام به برونسپاری پروندههای مددکاری مددجویان خود کرده و انجام برخی از این امور را به عهده کلینیکهای مددکاری نهاده است. مطالعه مشخصی در خصوص میزان رضایت جامعه هدف سازمان بهزیستی در خصوص این طرح تاکنون منتشر نشده و هیچ اطلاعی در این زمینه وجود ندارد اما به طور کل میتوان گفت اجرای این طرح هم فاصله زیادی با استانداردهای جهانی مددکاری داشته است.
در چند ماه گذشته سازمان بهزیستی به منظور افزایش کیفیت خدمات این مراکز و نیز با هدف ارائه مجموعهای از خدمات سازمان در یک مرکز و همچنین تقویت رویکرد خانواده محور و اجتماعمحور در ارائه خدمات سازمان، اقدام به راهاندازی طرح «مراکز مثبت زندگی» نمودهاست. طرحی که با نقدهای فراوانی از سوی مجریان و متصدیان مواجه شده و ابهامات فراوانی در مطالعات اولیه و اجرای آن مشاهده میشود. در یادداشت حاضر تلاش شده محاسن و مشکلات این طرح با تکیه بر نظر کارشناسان و مددکاران این حوزه و نیز جامعه هدف مورد واکاوی قرار گیرد.
تسهیل دسترسی گروههای هدف به خدمات سازمان
آنگونه که سازمان بهزیستی در دستورالعمل این طرح آورده است، محله محور و خانواده محور بودن این طرح موجب دسترسی سریعتر و راحتتر جامعه هدف به آن خواهد بود. بدینسان خدمات مورد نیاز مددجویان، در یکی از مراکز مثبت زندگی واقع در محل زندگیشان ارائه میشود و دیگر نیازی به مراجعه به اداره بهزیستی نیست. این امر بویژه در شهرهای بزرگ، موجب آمد و شد کمتر و دسترسی بیشتر است. همچنین در صورتی که چند عضو یک خانواده دریافت کننده خدمت از بخشهای مختلف سازمان بهزیستی باشند، میتوانند مجموعه خدمات لازم را در یک مرکز و از یک مددکار دریافت نمایند و مددکار مربوطه بیشتر در جریان امور زندگی آنان قرار خواهد گرفت.
در این خصوص دو سؤال را میتوان مطرح کرد: نخست؛ باتوجه به اینکه رویکرد سازمان بهزیستی ارائه خدمات به مددجویان به صورت غیرحضوری است، محله محور بودن آنچه تاثیری میتواند داشته باشد؟ دوم اینکه مگر چه تعداد یا چند درصد از جامعه هدف سازمان بهزیستی به صورت خانوادگی خدمات دریافت میکنند که ضرورت تدوین چنین برنامهای برای عموم جامعه هدف احساس شده است؟
فراهم شدن امکان ارائه خدمات به صورت الکترونیکی
داشتن پرونده مددکاریِ الکترونیکی و حذف کاغذبازی، یکی از آرزوهای دیرینه سازمان بهزیستی است که خوشبختانه تا حدود فراوانی در این طرح به واقعیت نزدیک شده است. بدینگونه، هم انتقال پروندهها از مرکزی به مرکز دیگر به سهولت ممکن خواهد بود و هم مددجویان از مسائل و مشکلاتی همچون گم شدن پرونده یا ارائه چندین و چند باره مدارک به مددکاران مصون خواهند بود. البته این بخش نیز دارای ابهاماتی است که باید برطرف گردد. از جمله موضوع ارائه درخواست خدمات به شکل الکترونیک است. اگر ارائه خدمات به مددجویان منوط به ثبت درخواست الکترونیک باشد، افرادی که از دانش یا سختافزار لازم برای آن برخوردار نباشند چه کاری باید انجام دهند؟ آیا قرار بر این است که آنها به جای مراجعه به اداره بهزیستی، به دفاتر کامپیوتری و کافینتها مراجعه کنند و حتی برای ثبت درخواست هم هزینه پرداخت کنند؟
همچنین گزارشها نشان میدهد اپلیکیشن طراحی شده برای این کار هم دسترسپذیر نیست و نابینایان و کمبینایان نمیتوانند از آن استفاده کنند. باز هم این موضوع برای سازمانی که خود متولی مناسبسازی است، مسالهای غیرقابل چشمپوشی و باورناپذیر است.
دسترسپذیری مراکز
اگرچه در دستورالعمل مراکز مثبت زندگی در خصوص دسترسپذیری پیشبینیهای لازم صورت گرفته و تأکید شده «ساختمان و فضاهای فیزیکی مرکز بایستی برای استفاده بهینه جامعه هدف بویژه معلولان و سالمندان، مناسبسازی شده و قابل دسترس باشد» اما سؤال این است که تا چه میزان چنین امکانی وجود دارد؟ سازمان بهزیستی که خود متولی دسترسپذیری بوده و دبیر کمیته مناسبسازی است، در دسترسپذیر کردن و مناسبسازی ساختمانهای مورد تملک این سازمان موفق عمل نکرده و کارنامه قابل قبولی نداشته است. حال چگونه میتوان انتظار داشت که مراکز 70 متری طرح مثبت زندگی که عمدتاً استیجاری بوده و به صورت موقت به این کار اختصاص یافتهاند مناسبسازی شده و افراد دارای معلولیت و سالمندان بتوانند به سهولت از آن استفاده کنند؟ به ویژه اینکه بودجه اختصاصی به این مراکز هم بر اساس بررسیها چندان متناسب با هزینههای آن نیست. به نظر میرسد این موضوع از ایدههای غیرقابل اجرا در این طرح باشد که مشکلات فراوانی را هم به دنبال خواهد داشت.
ارائه مجموعهای از خدمات سازمان در یک مرکز
از دیگر اهداف این طرح، ارائه خدمات در حوزههای توانبخشی، اجتماعی، پیشگیری و مشارکتهای مردمی در یک مرکز و به وسیله یک مددکار است. درواقع یک مددکار اجتماعی باید بتواند به تمامی این حوزهها مسلط باشد و به مددجویان خود ارائه خدمت کند. این امر، در عصری که همه امور به سوی تخصصی شدن رفته، موضوعی غیرکارشناسی و آسیبزا است. این اتفاق درحالی رخ داده که سالهاست مددجویان حوزه توانبخشی سازمان بهزیستی، برای تخصصی شدن بیشتر و افزایش کیفیت، خواستار تفکیک مددکاران معلولیتهای مختلف هستند. به نظر میرسد موضوعات و مسائل متفاوتی که مددکاران با آن مواجهاند، در صورت عدم تفکیک، موجب کاهش کیفیت امر مددکاری در معنای واقعی آن گردد.
جلب مشارکتهای مردمی
شناسایی داوطلبان، خیرین و معتمدین محلی و حمایتطلبی، یکی از وظایف مراکز طرح مثبت زندگی است که ابهامات فراوانی در این خصوص وجود دارد. برخی قائل بر این هستند که با توجه به یارانه اندک مراکز و هزینههای بالای آنها، باقی مانده هزینهها باید از طریق مشارکتهای مردمی جبران شود. برخی هم چنین بیان میکنند که این جلب مشارکت مستقیماً برای خود سازمان بهزیستی اتفاق میافتد و مراکز تنها درصدی از آن را به عنوان پاداش دریافت میکنند. به هر حال، در صورت صحت هریک از این مطالب، آسیبهای مهمی در انتظار جامعه هدف سازمان بهزیستی خواهد بود. جلب مشارکت، بویژه مشارکتهای مادی، امری تخصصی است که حتماً باید با حفظ کرامت افراد جامعه هدف و با اعتمادسازی صورت بگیرد. به نظر میرسد ورود رقابتی مراکز مثبت زندگی به این امر، موجب شکلگیری مسابقه جلب مشارکت شود و مراکز برای جذب مشارکت بیشتر، اقدام به اجرای برنامههای نمایشی کنند که به مانند خیریههای کلاسیک، ترحم را به حد اعلای خود رسانده و کرامت افراد جامعه هدف را زیر سؤال ببرند.
عدم توجه به کرامت مددجو و مددکار
یکی از مشکلات اساسی این طرح بر اساس نظر کارشناسان، بیاعتمادی به مددکاران اجتماعی است. به منظور پایش انجام منظم بازدید از منزل توسط مددکاران، لازم است موقعیت جغرافیایی منزل مسکونی مددجو ثبت و عکسی نیز از درب منزل وی انداخته شده و در سامانه بارگذاری گردد. این موضوع، علاوه بر تباین با اصول اولیه مددکاری مبنی بر رازداری و حفظ اطلاعات شخصی مددجو، نشان دهنده بیاعتمادی سیستم به مددکار اجتماعی خود است که به سختترین روشها قصد کنترل وی را دارد. لازم به ذکر است این قسم کنترلهای شکلی و نه محتوایی، میتواند اثر عکس داشته و سطح کیفیت فرایند بازدید از منزل را تا سطح ثبت موقعیت جغرافیایی و عکس پایین بیاورد.
عدم تناسب میان وظایف و یارانه اختصاص یافته
هر یک از مراکز مثبت زندگی، حداقل 5 کارمند تماموقت دارند که مسئولیت دارند وظایف 22 گانه طرح را به انجام برسانند. محاسبه سرانگشتی مخارج مرکز شامل: حقوق ماهیانه کارکنان، هزینههای اجاره محل و حاملهای انرژی، هزینه وسایل و نگهداری از آن، هزینههای تلفن و اینترنت و سایر هزینههای پیشبینی نشده نشان میدهد این مخارج تناسب چندانی با یارانه اختصاص یافته ندارد. در چنین وضعیتی، مسئولان مراکز مجبور به مدیریت هزینهها یا به عبارت بهتر، کاهش اجباری هزینهها از جمله حقوق کارکنان هستند که تأثیر مستقیمی در کیفیت کار آنان خواهد داشت.
علاوه بر این، هر مددکار مسئول 150 پرونده است که هر شش ماه یک بار باید برای بازدید به منزل مددجویان مراجعه کند. این بدان معنی است که مددکاران باید تقریباً نیمی از سال را برای بازدید و نوشتن گزارش صرف کنند. با این اوصاف، با چنین وضعیت دریافتی که تا کنون مشاهده شده و با این حجم فراوان کاری، آیا مددکاران قادر خواهند بود به مددجویان خود فکر کرده و به آنها در اموری که نیاز دارند مدد برسانند؟ آیا انرژی و زمان لازم را خواهند داشت که مسائل مختلف یک خانواده دارای آسیب را بررسی و برای آن راهکاری عملی ارائه کنند؟
سخن آخر:
بسیاری از کارشناسان طرح مثبت زندگی را طرحی بدون مطالعه میدانند که اجرای شتابزده آن مشکلات فراوانی برای جامعه هدف سازمان بهزیستی به دنبال خواهد داشت. ابهامات موجود در این طرح نیز فراوان بوده و مجریان و مددجویان را دچار سردرگمی کرده است. مسائلی همچون: شیوههای توزیع تجهیزات توانبخشی، دریافت تعرفه از مددجویان، نحوه ثبت درخواست، آموزش مددکاران تازهکار، چگونگی اجتناب از تغییر مداوم مددکاران، و بسیاری موضوعات دیگر، ابهامات و مشکلاتی هستند که باید بیشتر مورد توجه و بررسی قرار بگیرند.
واقعیت این است که وظایف 22 گانهای که به عهده مراکز مثبت زندگی نهاده شده، اهدافی آرمانی هستند که سازمان بهزیستی به منظور محقق نمودن آنها به وجود آمده اما بعد از گذشت 40 سال و اختصاص بودجههای کلان و به کارگیری چند صد هزار نفر، هنوز قادر به انجام آن نبوده و نیست اما انتظار دارد با واگذاری آن به بخش خصوصی، همه این آرزوها به صورتی معجزهآسا به وقوع بپیوندد. از سوی دیگر، واگذاری خدمات یک سازمان اجتماعی به بخش خصوصی که میتواند نگاهی تجاری به موضوعات انسانی و معضلات اجتماعی داشته باشد هم موضوعی مناقشه برانگیز است که باید با مطالعات بیشتری مورد بررسی قرار گیرد.
مددکاری اجتماعی حرفهای تخصصی و بسیار حساس است که نمیتوان بدون مطالعات دقیق علمی در خصوص واگذاری آن اقدامی صورت داد. مددکاران با آسیبپذیرترین بخشهای اجتماع سروکار دارند و لازم است از توان علمی و تجربه عملی مناسب برخوردار باشند. آنها باید در شرایطی کار کنند که بتوانند ضمن شناسایی مسائل و مشکلات مددجویان و جامعه هدف، اولویتهای آنان را به خوبی تشخیص دهند. تنها در این صورت است که مددکاری میتواند تاثیری مثبت در زندگی مددجویان داشته باشد.
به یاد داشته باشیم یکی از دلایل خودکشی دختربچه ایلامی، فارغ بودن مددکاران مربوط، از وضعیت روانی-اجتماعی آن خانواده و رسیدگی صرف به امور معیشتی آنان بود. خطری که سالهاست گریبان سازمان بهزیستی را گرفته و به نظر میرسد این سازمان در اقدامی فرافکنانه تلاش دارد این مسئولیت را به گردن بخش خصوصی انداخته و خیال خود را از همه جهت راحت کند. امید است سازمان بهزیستی با مطالعه علمی دقیقتر و اخذ نظر مددجویان و جامعه هدف، مشکلات این طرح را پیش از فراگیر شدن اصلاح کند تا شاهد تأثیرات مثبت این طرح در زندگی مددجویان باشیم.