فاطمه جوادیان: کارشناس نابینایان آموزش و پرورش استثنایی گیلان
همراهان عزیز! داشتن مهارت، یکی از مهمترین ابزارهای زندگی هر انسانی به شمار می رود. خصوصاً افراد نابینا که در بسیاری از موارد، جهت سرعت بخشیدن به فعالیت های خود، نیاز به کمک اطرافیان دارند.
در این شماره با دو تن از دوستان قدیمی ستون زندگی در خصوص مهارتهایی گفتوگو کردهایم که آنها را از سایر اطرافیانشان، خواه بینا یا نابینا متمایز کرده است.
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که در دانشگاه برای انجام اموری مانند ضبط جزوههای درسی، پیمودن مسافتهای بزرگ و پرپیچوخم دانشگاه، انجام پروژههای تحقیقی، امور اداری و سایر موارد به کمک دیگران نیاز پیدا کرده باشید. معمولاً در چنین مواردی انسان با خود میاندیشد که ای کاش مهارتی داشته باشد تا او هم بتواند در موارد مورد نیاز به سایرین کمک کند. مهارتهایی مانند تسلط بر زبانهای زنده دنیا، تسلط بر قوانین و امور اداری، آشنایی نسبی با مکانهایی که بشود اطرافیان را برای تهیه تجهیزات یا دریافت خدمات مورد نیاز به آنجا راهنمایی کرد.
ارسلان و محسن دو تن از دوستان نابینا هستند که در این امر بسیار کوشا و موفق بوده اند.
ارسلان حدود سی سال است که به اتفاق همسر نابینا و فرزندش زندگی میکند. او از دوران نوجوانی به انجام امور فنی علاقه بسیار داشته است. او بر ساختار ماشینهای تایپ معمولی و همچنین ماشینهای تایپ بریل آلمانی احاطه کامل دارد. به گونهای که قادر است طرز کار و تعمیر این ماشینها را به افراد متخصص تدریس کند. یکی دیگر از اموری که او بر آن تسلط دارد، بخش سختافزار کامپیوتر است. به گونهای که اطرافیان چه بینا و چه نابینا برای تهیه و تعمیر کامپیوتر ایشان را به عنوان مرجعی قابل اعتماد میشناسند. خواستیم تا خود برایمان بگوید از چه زمانی فکر کرد که میتواند سختافزار یک کامپیوتر را مورد بررسی قرار دهد.
«گاهی وقتها پیش میآمد که دوستی از من میخواست نگاهی به کامپیوترش بیندازم. به عنوان مثال: میگفت: «این دستگاه قبلاً داغ نمیشد اما حالا زیاد گرم میشود.» من میدانستم که دستگاه او نیاز به سرویس شدن دارد. این بود که دستگاه را میگرفتم و پس از بررسی و نظافت، آن را به او تحویل میدادم. حالا دیگر این کار را انجام نمیدهم چون در برخی قسمتها مثل جاگذاری CPU کار بسیار ظریف و حساس میشود. این است که دستگاه خودم را به خدمات کامپیوتری میسپارم اما اطلاعاتم سبب میشود فرد متصدی بداند دقیقاً چه خدماتی را از او میخواهم.
یک بار از روی کنجکاوی سیستم کامپیوترم را باز کردم. آن موقع نمیدانستم CPU را چطور باید درآورد. فکر میکردم راهش این است که آن را بهسادگی از جایش بیرون بکشم. اتفاقاً همین کار را هم کردم. کاری که باعث شد تعدادی از پینهای CPU خراب شود یا بهتر بگویم بشکند. این پینها به مادربرد متصل میشود و کارهای مهمی انجام میدهد. در این ماجرا من یک CPU از دست دادم اما درس بزرگی گرفتم. در آن زمان میتوانستم قطعات دیگر را تعویض کنم اما جابهجا کردن CPU را باید یاد میگرفتم. این راهی نداشت مگر این که با دقت در موردش مطالعه کنم. ضمن مطالعه یاد گرفتم که میبایست خمیر سیلیکونی را که بین CPU و فن قرار دارد، با حرارت سشوار نرم کنم؛ همچنین، اهرمی را که CPU و مادربرد را بههم وصل میکند، آزاد کنم. این بسیار مهم است که ما بدانیم پینهای روی CPU و قسمتی که CPU در آن قرار میگیرد، به هیچ عنوان نباید لمس شود؛ چراکه این پینها بهقدری حساس و آسیبپذیر هستند که بهراحتی دچار اشکال خواهند شد. البته خوانندگان میتوانند در مورد فرایند خارج کردن CPU و اهمیت استفاده از خمیر سیلیکونی دقیقتر مطالعه کنند.»
محسن در انجام معاملات ملکی بسیار موفق است تا جایی که در طول سالهای متمادی، توانسته است اعتماد اطرافیان خود را به بهرهمندی از این توانایی جلب کند.
او حدوداً پانزده سال است که به اتفاق همسر بینا و فرزندانش زندگی می کند.
در ابتدا از واژه مهارت برایمان می گوید؛ از عواملی که سبب موفقیت آدمی در ارائه مهارت خود میشود و سرانجام راهی برای بهرهبرداری تجاری از مهارت را به ما نشان میدهد. او میگوید:
«مهارت چیست؟ مهارت آن ویژگی یا آن تخصصی است که فرد را متمایز میکند از همردیفهای خودش به نحوی که آن ویژگی یا تخصص باعث میشود دیگران در زمان لازم یا به وقت احتیاج به فرد به عنوان کسی که میتواند اطلاعات مناسبی را در اختیار آنها قرار دهد به او مراجعه کنند. برای این که فرد بتواند محل مراجعه باشد، علاوه بر تخصص به وجاهت هم نیاز دارد. انسان وجیه و مقبولی باشد. مواردی در حوزه تخصص و توانایی برخی افراد هست که آنها را از سایرین متمایز می کند؛ اما ممکن است فرد، مقبول نباشد. مورد توجه هم نیست. به همین دلیل افراد تمایلی به استفاده از تجربیات و اطلاعات او را ندارند. خودمانی بگویم: او را به حساب نمی آورند. حتی اگر علم و تجربهاش در آن لحظه سودمند باشد. چون او را به حساب نمیآورند ترجیح میدهند به سمتش حرکت نکنند؛ از علم و تجربهاش هم استفاده نکنند. به نظر من این بسیار مهم است که انسان در جایگاهی باشد که علاوه بر اطلاعات و تخصصش مورد توجه هم باشد.
مهارت و مقبولیت در کنار هم اعتماد ایجاد میکند. اگر شما قدرت تحلیل را به تجربه و تخصص اضافه کنید، افراد در دایره نفوذ شما قرار میگیرند. آنها به شما اعتماد میکنند. چراکه میدانند شما مشفقانه با درایتی که دارید مسائل را موشکافانه تحلیل و بررسی میکنید و آنها را به سرمنزل مقصود میرسانید و از همین طریق برای اطرافیان خود و آنهایی که دوستشان دارید بسیار مفید خواهید بود. شخصاً سعی کردهام مورد اعتماد اطرافیانم باشم و نسبت به اعتماد آنها احساس مسئولیت دارم. معتقدم یک نسخه را نمیشود برای همه افراد تجویز کرد و تحلیل شخصیت افراد سبب شده است برای هر یک از آنهایی که به من مراجعه میکنند سفارشهای مختص به خودشان را ارائه کنم. وقتی مهارت توأم با مقبولیت، تحلیل فردی و اعتماد به نزدیکان شما سود و فایده برساند، این سودمندی در دایره ارتباطات ایشان مؤثر خواهد بود؛ در نتیجه اطرافیان آنها نیز به شما به عنوان مرجعی قابل اعتماد مراجعه خواهند کرد.
مشاور امین شدن راهی نیست که یکشبه آن را بپیمایی. مدتها باید بگذرد تا حلاوت اعتماد در افراد اثر کند؛ با نتایج مثبت حاصل از این اعتماد مواجه شوند؛ تا اینکه شما را به عنوان مشاوری امین بپذیرند.
حالا باید ببینیم اعتمادی که سایرین نسبت به ما پیدا میکنند در چه شرایطی برای زندگی ما مفید خواهد بود. وقتی ما با استفاده از مهارت و اطلاعاتمان باعث میشویم افراد تصمیمهای بهتری در زندگی بگیرند، این عمل میبایست تأثیر متقابلی هم بر زندگی خودمان داشته باشد. چنانچه بخواهیم از مهارت خود بهرهبرداری تجاری کنیم، میبایست به برقراری ارتباطی مؤثر بپردازیم. با حفظ احترام متقابل، نقاط ضعف و قوت مهارت خود را به طوری که برای شخص مخاطب قابل درک باشد، بیان کنیم. من معتقدم بیان نقاط ضعف بهتنهایی، نوعی خودکشی تجاری محسوب میشود و بیان نقاط قوت بهتنهایی، اسباب بیاعتمادی را فراهم میآورد. از این رو بیان هر دو مورد را به تناسب، موجب اعتماد و اطمینان طرفین میدانم.
ممکن است افراد دیگری هم مهارت شما را داشته باشند که در این صورت میتوانید با بیان صادقانه به مقایسه نوع عرضه این مهارت بپردازید. گاهی وقتها ممکن است برای ارائه مهارت خود دچار وسواس بشویم و فکر کنیم ممکن است راه بهتری هم وجود داشته باشد یا این که پیشنهاد ما به قدر کافی برای فردی که از ما مشورت خواسته خیلی سودمند نباشد؛ در اینجا باید بگویم: بله! در کنار هر بهتری ممکن است بهترینی وجود داشته باشد اما مهم این است که زمان ارائه مطمئن باشیم که بهترین و سودمندترین کار خود را عرضه میکنیم. اگر قرار باشد به این نگرانی و تردیدها بیش از حد بها بدهیم، بعید نیست که این تردیدها به شخص مقابل هم منتقل شود و او نتواند بهراحتی راه پیشنهادی شما را در پیش بگیرد. نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که انسان زمانی میتواند دیگران را قانع کند که در ابتدا خودش قانع شده باشد. وقتی ما با اطمینان مسیری را به شخصی پیشنهاد میکنیم، او گزینههای دیگر را کنار میگذارد و در همان مسیر با خیال راحت حرکت خواهد کرد. قرار نیست انسان برای حل مسئلهای چند راه را همزمان بپیماید. وقتی ما یک مسیر را برای او واضح تشریح میکنیم، او در همان مسیر وارد میشود و دیگر به مقایسه سایر راهها نمیپردازد. به همین دلیل است که من تشویش و نگرانی مقایسه شدن را از خود دور کردهام.»
در پایان ما نیز برای دوستانمان و شما مخاطب گرامی موفقیت روزافزون را آرزو داریم.
روزهایتان پر از شوق زندگی.