فاطمه جوادیان: کارشناس نابینایان آموزش و پرورش استثنایی گیلان
همراهان عزیز! ماه مهر یکی از ماههای ویژه سال است؛ مانند فروردین که با خود تازگی و طراوت را بههمراه دارد. هر چند سال که از عمر ما گذشته باشد، نخستین روزهای مدرسه را فراموش نمیکنیم. بهخصوص افراد نابینا که تجربیات مشترکی با یکدیگر و تجربیات متفاوتی از سایر همسالان خود دارند. ماه مهر برای بسیاری از افراد نابینا تداعی کننده تلخی جدایی از کانون گرم خانواده است تا از راههای دور و نزدیک در آموزشگاهی شبانهروزی به دوستان خود بپیوندند و درس و راه و رسم زندگی را در کنار یکدیگر به گونهای متفاوت تجربه کنند. در دو دهه اخیر و همچنین پیش از این، بسیاری از دانشآموزان در مقطع ابتدایی از مدرسههای ویژه فارغ التحصیل میشوند و پا در دنیایی میگذارند که برایشان بسیار ناآشناست. آنها در یک سال اول شرایط سختی را پشت سر میگذارند. ترس از دیده نشدن توسط دبیران و اولیای مدرسه؛ ترس از زیادی دیده شدن؛ ترس از گم شدن در فضای مدرسه؛ ترس از جا ماندن از درس و کلاس و سرویس مدرسه؛ ترس از بهموقع نرسیدن کتابها و سیدیها. همه و همه سبب میشود ماه مهر با همه زیبایی و دلفریبیش، برای این دسته از دانشآموزان پر از دلهره و احساس ناامنی باشد.
البته در بسیاری از موارد، تلاشهای مسؤولان سبب میشود تا حدی از اضطراب آنها کاسته شود. مانند: حضور بهموقع معلم رابط، توجیه مدرسه پذیرا، توزیع بهموقع کتابها و سیدیها.
در این یکی دو سال اخیر، ورق به طرز عجیبی برگشته است. دیگر از آن همه شور و هیاهوی دانشآموزان در حیاط مدرسه خبری نیست. هریک در گوشهای از خانه خود در حال آموختن و ارائه آموختههای خود هستند. دانشآموزان نابینا نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
با وجود اینکه علیرغم پیگیری شدید از سوی دانشآموزان، معلمان، کارشناسان و برنامهنویسان نابینا، برنامه شاد برای افراد نابینا به طور کامل دسترسپذیر نشد، اما هریک از دانشآموزان و معلمان نابینا تلاش کردند تا به گونهای خود را با شرایط موجود تطبیق دهند.
در ابتدا به سراغ فاطمه میرویم تا برایمان از نحوه درس خواندنش در این دوران خاص بگوید.
فاطمه دانشجوی رشته روانشناسی است. او از پایه چهارم ابتدایی به عنوان دانشآموز تلفیقی یا فراگیر، وارد مدرسه عادی شد. با وجود تسلطی که بر نرمافزارها و سختافزارهای کامپیوتری دارد، تا به امروز دست از یادداشتبرداری به خط بریل بر نداشته است. از او میخواهم کمی از روشهای درس خواندنش در دانشگاه و تأثیري که آموزش آنلاین بر این روشها داشته بگوید.
« پس از یک ماه تعطیلی دانشگاه ها به دلیل شیوع کرونا، اسفند سال 98 از طریق کانال دانشگاه اطلاع رسانی شد که قرار است کلاسها به صورت آنلاین برگزار شود. البته کلاسهای آنلاین در روزهای اول با آن چیزی که بعدها وجود داشت، بسیار متفاوت بود. سایتی را قرار دادند که باید فایلهای صوتی درسیمان را دانلود میکردیم. اولین مسئلهای که با آن مواجه شدم، نوشتن جزوهها از فایلهای صوتی بود. در زمان کلاسهای حضوری، جزوات را در کلاس بهصورت بریل با لوح و قلم مینوشتم. قلمم را همیشه تیز نگه میداشتم و از کاغذی نازک مانند A4 یا دفترهای معمولی استفاده میکردم تا صدای نوشتنم کمتر دوستانم را اذیت کند و دستم کمتر خسته شود. سختیهای مراقبت از کاغذهایم را برای از بین نرفتن نوشتهها با گذشت زمان به جان میخریدم تا بتوانم از خط بریل استفاده کنم. مشکل در کلاسهای آنلاین این بود که اساتید هنگام درس دادن، هیچ مکثی نداشتند و این باعث میشد نوشتن جزوه از فایلهای صوتی این کلاسها، ساعتها وقت بگیرد. دوستانم تصمیم گرفتند که هر کسی مسئول نوشتن جزوه تعدادی از فایلها شود. من باید جزواتم را طوری مینوشتم که آنها هم بتوانند از آن استفاده کنند. به همین دلیل دیگر لوح و قلم را کنار گذاشتم و از دستگاه نوتتِیْکِر که با زحمتهای بسیار شخص عزیزی به دستم رسیده بود، استفاده کردم که هم امکان دیدن نوشتههایم به صورت بریل را به من میداد و هم قابلیت ذخیره کردن فایلها به صورت وُرد را داشت که در این صورت میتوانستم جزواتم را در اختیار دیگران قرار دهم و از آنها جزوه بگیرم. در زمان امتحانات، به دلیل شرایط کرونا و ضرورت کمتر بیرون رفتن، اساتید تصمیم گرفتند کتابها را بهصورت فایل پیدیاف یا عکس، در اختیارمان قرار دهند. خوشبختانه نرمافزار Google OCR امکان OCR کردن فایلهای پیدیاف و عکسها را دارد و این باعث شد در زمان کلاس های آنلاین، کمتر به ضبط کتابهایم احتیاج پیدا کنم. بیشتر فایلهای OCR شده قابل خواندن بودند. البته زمان هایی که جزوه ها بهصورت دست نویس بود یا کتابها زیاد تصویر و جدول داشتند، آنها را برای ضبط میدادم. اگر فایل پیدیاف کتابها هم نبود، کتاب را بهصورت فیزیکی تهیه میکردم، میدادم کسی برایم با موبایل عکس بگیرد، یا با اسکنر اسکن میکردم و میخواندم. شاید این بزرگترین کمک آموزش آنلاین به من بود؛ چون در زمان حضوری بودن کلاسها به این روش خواندن کتابهای درسی فکر نکرده بودم. نرمافزار ادوبیکانکت بعداً به ما معرفی شد. تجربه زیادی از استفاده این نرمافزار ندارم. اساتیدمان ترجیح میدادند کلاسها در محیط اسکایپ برگزار شود تا بتوانند در تماسهای ویدئویی، تصویر دانشجوها را هم ببینند. زمانی که درسی را با استادی داشتم که از قبل مرا میشناخت، مشکل چندانی نداشتم اما بزرگترین چالش من در کلاس های آنلاین این بود که گاهی ناچار میشدم شرایطم را برای استادی توضیح دهم که به عمرش با هیچ فرد نابینایی مواجه نشده بود و بهسختی حرف هایم را درک میکرد. »
مهدیه در پایه دوازدهم درس میخواند. او شش سال نخست تحصیلش را در آموزشگاه ویژه – استثنایی – و شش سال دوم را در مدرسه پذیرا – عادی – گذرانده است. در سالی که گذشت، مهدیه و سایر دانشآموزان مدرسهشان از طریق سامانه آموزش آنلاین سیروم در کلاسها شرکت میکردند. او میگوید: «در این کلاسها من به راحتی قادر هستم از دکمه میکروفون یا دوربین در صورت لزوم استفاده کنم و یا مطلبی را بنویسم. به همین ترتیب قادر هستم کنفرانس نیز ارائه دهم. بعضی وقتها کلاسها در گروه های واتساپ هم بهصورت نیمهآنلاین برگزار میشد. بیشتر وقتها معلم، مطالب را بهصورت صوتی در واتساپ ارائه میکرد. اگر هم عکس میفرستاد، از خانواده برای خواندن عکسنوشته کمک میگرفتم. زمان برگزاری امتحانات ترجیحم این است که شخصی در کنارم باشد تا اگر نرمافزار گویاساز تاکبک برای لحظهای متوقف شد، او بتواند سؤالها را برایم بخواند و پاسخ را در جای مناسب درج کند. در این سه سال پایانی یک معلم رابط برای کمک به ما اختصاص دادهاند. من برای خواندن بعضی عکسنوشتهها و ضبط تعدادی از جزوهها از ایشان کمک میگیرم.»
بزرگمهر دانشآموز با استعدادی است که در پایه ششم در مدرسه ویژه -استثنایی- درس میخواند. او هم مانند بسیاری از افراد نابینا دغدغه مستقل شدن را دارد. البته او دغدغه های دیگری هم دارد. مانند: ساخت نرمافزار، ساخت بازی کامپیوتری دسترسپذیر و از همه مهمتر، پیدا کردن نواقص برنامههای مورد استفادهاش و در صورت امکان، تلاش برای برطرف کردن آنها.
مادر بزرگمهر معلم زیستشناسی است و همواره کوشیده تا فرزندش را در مراحل مختلف زندگی همراهی کند. از ایشان درباره کلاسهای آنلاین میپرسم. میگوید:«در ابتدای سال گذشته کلاسها در برنامه واتساپ برگزار میشد و بزرگمهر بهراحتی از این برنامه استفاده میکرد. وقتی کلاسها به برنامه شاد منتقل شد، به وضوح میدیدم که بزرگمهر دارد از درس خواندن بیزار میشود. چراکه او دیگر قادر نبود بدون حضور من یا پدرش در کلاسها فعالیت کند و همچنین از بازخورد معلم نسبت به فعالیتش اطلاع پیدا کند. به این نتیجه رسیده بودیم که تکلیف را از شاد برداریم و از طریق واتساپ به او بدهیم. او تکلیف را انجام دهد؛ از واتساپ برای ما بفرستد و ما تکلیف را در برنامه شاد بارگذاری کنیم. این روزها کلاس در واتساپ تشکیل میشود. فرزندم مستقلانه از ما میخواهد که دیگر بهخاطر او اواسط روز به خانه نیاییم. چراکه او قادر است به راحتی فعالیتهای کلاسی را انجام دهد.»
او در ادامه میگوید: «هرجا که امکان صحبت داشته باشم، از مسئولان درخواست میکنم از افراد نابینای برنامهنویس که در استخدام آموزش و پرورش هستند، دعوت به عمل آید تا عضو تیم برنامهساز آموزشی باشند. چراکه فقط از همین طریق میشود برنامههایی دسترسپذیر، طراحی و اجرا کرد.»
نتیجه اینکه دانشآموزان نابینا برای استفاده برابر از آموزشهای آنلاین، نیازمند برنامهها و محتوای دسترسپذیر هستند. سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور، برنامهای را در دست اجرا دارد که طبق آن، عوامل اجرایی و آموزشی مدرسههای پذیرا تحت تعلیم آموزشهای ویژه قرار میگیرند. مانند: آموزش خط بریل، زبان اشاره و چگونگی پذیرش افراد آسیبدیده در کلاس و مدرسه. باشد که این آموزشها که هدفی جز ارتقاء سطح آگاهی اولیای مدرسه نسبت به امور افراد آسیبدیده، از جمله تواناییها و محدودیتهای آنها ندارد، سبب شود تا دانشآموزان نابینا که تا این حد با همت و جدیت تمام به تحصیل میپردازند، به آسودگی در کلاسها حضور یابند و از منابع موجود استفاده کنند.
روزهایتان پر از شوق زندگی.