وبسایت رسمی انجمن نابینایان ایران. IBNGO.IR

چرایی استفاده یا عدم استفاده نابینایان از عصای سفید

استفاده از عصای سفید در بین نابینایان همواره با اما و اگرهایی رو به رو بوده است؛ از آنها که تازه راه استقلال را آغاز کرده اند و با نگرانی از نگاه و نگرش منفی مردم می گویند تا آنان که نمی توانند به عصای سفید اعتماد کنند و در کوچه و خیابان قدم نهند.
اما اگر از آنانی که سالها با عصای سفید در شهر تردد می کنند؛ در محل کار خود حاضر می شوند و در جامعه حضوری استوار دارند، بپرسید ، می گویند این مسئله برایشان حل شده است. سوال در باره لزوم استفاده از عصای سفید را باید از کسانی پرسید که در اول راهند. از دانش آموزان و دانشجویانی که می خواهند حضور مستقل خود را به رخ بکشند. فاطمه دالوند، دانشجوی ترم 5 مددکاری اجتماعی در تهران است. او اهل شهرستان درود است و تا قبل از دانشگاه، در شهر خود نتوانسته از عصا استفاده کند. دالوند می گوید: شهر ما امکانات لازم برای آموزش جهت یابی به نابینایان را نداشت بعلاوه به دلیل مسائل فرهنگی ،در شهر خودمان از عصا استفاده نمی کردم.  من از زمان ورود به دانشگاه توانستم از عصا استفاده کنم و به نظرم استفاده از عصا برای افرادی که آسیب بینایی دارند خیلی ضروری است . عصا باعث می شود افراد دیگر متوجه شوند که ما مشکل بینایی داریم و هم اینکه با عصا استقلال ما به رسمیت شناخته می شود و بدون کمک دیگران می توانیم در جامعه حضور داشته باشیم. البته برای استفاده از عصا ضروری است که آموزش ببینیم چون عصا زدن هم مانند هر مهارت دیگری به آموزش نیاز دارد تا اصولی انجام شود . از این جهت اگر به کلاس نمی رفتم نمی توانستم آن طور که باید مستقل شوم و در عصا زدن با مشکل روبرو می شدم. در اوایل که می خواستم از عصا استفاده کنم خیلی خجالت می کشیدم و با خود می گفتم؛  کسانی که من را می شناسند مثل دوستان و اساتید وقتی من را با عصا ببینند ممکن است به من بد نگاه کنند ولی وقتی عصا در دست گرفتم خجالتم از بین رفت . برای همین به دوستانی که به همین دلیل عصا نمی گیرند می گویم اگر یک بار از عصا استفاده کنند خجالتشان به طور کامل از بین می رود. از این گذشته این خجالت کشیدن واقعی نیست و ساخته و پرداخته ذهن ماست. ما تصور می کنیم اگر عصا به دست بگیریم با ما بد برخورد می شود در صورتیکه اینطور نیست و به عنوان مثال وقتی من عصا دست می گیرم و بیرون می روم اتفاقا با برخوردهای خوبی مواجه می شوم مثلا اگر به کمک نیاز داشته باشم راحت تر می توانم کمک بگیرم حتی بعضی ها من را خیلی تحسین می کنند که مستقل هستم و از عصا استفاده می کنم. البته بعضی جاها مثل وقتی که می خواهم از خیابان بگذرم با وجود در دست داشتن عصا هم از دیگران کمک می گیرم چون احساس خطر می کنم و اکثر رانندگان قانون عصای سفید را نمی دانند به نظرم کسی که عصا در دست ندارد برای کمک گرفتن از دیگران باید دقت کند تا وقتی که عابری در حال گذشتن از پیش او است درخواست کمک کند و مثلا بگوید آیا ممکن است من را راهنمایی کنید.
اما تعدادی از نابینایان از ابتدا عصا به دست نگرفته اند و در سالیان بعد همچنان بدون عصا در جامعه تردد می کنند. چون و چرایی این موضوع را از داوود چوبینی می پرسیم .ایا چوبینی مخالف در دست گرفتن عصا است؟: او می گوید: اگر سایر نابینایان بخواهند از عصا استفاده کنند من مخالفتی ندارم اما خودم نیازی به گرفتن عصا ندارم.
س: چرا علتش چیست؟
ج: این موضوع در واقع ریشه در نبود آموزش لازم به بچه های نابینا دارد. وقتی شما در جامعه ای زندگی می کنید که از هفت سالگی که وارد مدرسه شده اید شما را در یک زندان می اندازند و می گویند شما باید صرفا درس بخوانید و آموزش مهارتهای اجتماعی و زندگی و تحرک وجهت یابی را کنار می گذارند چنین اتفاقی می افتد به عبارتی اگر از بچگی به امثال من می گفتند این عصا خوب است و وسیله کار و تحرک شماست مانند کسی که می بیند اما مجبور است از عینک استفاده کند چون چشمش مشکل دارد، شاید شرایط متفاوت می شد. من حتی تا 14-15 سالگی نمی دانستم عصا هم وجود دارد البته هم نسلهای من همه همینطور هستند و اگر از آنها بپرسید تا 14-15 سالگی نمی دانستند عصا چیست؟
س: شما در مدرسه نابینایان درس می خواندید؟
ج: بله من در مدرسه دکتر خزائلی درس می خواندم. همه بچه ها با سرویس به مدرسه می آمدند و از عصا استفاده نمی کردند.
س: پس شما علت را در این می بینید که از بچگی این مهارت به شما آموزش داده نشده؟
ج: بله علت عمده ای که دوستانی مثل من بعدها نتوانستند از عصا استفاده کنند همین فقدان آموزش بود البته در مورد من باید بگویم که من روستا زاده هستم و هفت سال اول زندگیم را در روستا بوده ام بچه هایی که در روستا زندگی می کنند خیلی نترس هستند. از آنجایی که پدر و مادر من به من اجازه می دادند با بچه های عادی بیرون از خانه بروم و به صرف نابینا بودن من را در خانه حبس نمی کردند من در 3-4 سالگی با دوستم بیرون می رفتیم و کل روستا را می گشتیم. در روستا جوی و گل و انواع موانع وجود دارد و موانع روستایی اتفاقا بدتر هم هستند یا مثلا وسط کوچه یک تیر برق بزرگ بود من شاید یک بار به تیر برق می خوردم و خانواده هم یک بار را به من اجازه می دادند ولی همان وقت می فهمیدم این طرف تیر برق است و دیگر به آن نمی خوردم و در مدت کوتاهی کل محیط روستا را گشته بودم و اگر به جایی می رفتم امکان نداشت به جایی بخورم. به طور کلی کسی که عصا در دست گرفته نمی تواند آن را کنار بگذارد و کسی که تا حال عصا به دست نگرفته دیگر نمی تواند عصا بگیرد. چون به تواناییهای خودش متکی است. کسی که عصا به دست نمی گیرد باید پیش زمینه هایی داشته باشد مثلا باید ذهنش آنقدر آزاد باشد که برای خودش علامت گذاری کند مثلا وقتی من سوار اتوبوس شرکت واحد می شوم بدون اینکه از کسی بپرسم فلان ایستگاه کجاست؟خودم آن را پیدا می کنم  و پیاده می شوم. چون از پیچها و دست اندازها و .. برای خودم علامتهایی می سازم و در مغزم ثبت می کنم  ولی معمولا کسانی که عصا به دست می گیرند این تمرکز را ندارند چون به عصا متکی هستند و اگر روزی وسط خیابان عصایشان بشکند یا باید آژانس بگیرند یا بایستند تا کسی دنبالشان بیاید.
س: اما همه چیز را نمی توان به ذهن سپرد چون برخی از تغییرات جدید است یا به جاهای جدیدی می رویم مثلا مسیری را روز گذشته رفته اید و فردایش کنده شده است این مشکلات را چه کار می کنید؟

ج: شما وقتی در خیابان راه می روید دیگر نباید به مشکلاتتان فکر کنید و باید فکرتان آزاد باشد نکته دیگر این است که باید حس ششم قوی داشته باشید و از همه مهمتر رابطه انعکاس صدا با بلاک شدن موانع است که باید طوری روی شنوایی تمرکز شود که متوجه تغییرات شوید. من وقتی به یک مانع می رسم مثلا داربست یا دیوار تابلو یا هر چیز دیگری متوجه می شوم مانعی جلویم وجود دارد شاید همان لحظه کسی از من بپرسد چرا ایستادی می گویم مانع بود ولی نمی دانم چه مانعی بود. چون وقتی در جلوی شما مانعی نیست صدا رها است ولی وقتی مانعی در جلو باشد صدا در فضا یی با حالت بسته شنیده می شود جویها هم جای مشخصی دارند شما نمی توانید ادعا کنید جوی در وسط خیابان است جویها یا بغل پیاده رو هستند یا بین کوچه ها. پس وقتی به کنار خیابان می رسم می دانم قطعا نزدیک جوی هستم و باید از روی آن بپرم. سر بعضی از کوچه ها هم ممکن است جوی داشته باشد. اگر برای اولین بار وارد چنین مسیری شوم در سر کوچه احتیاط می کنم. البته من این را هم می گویم که من ادعایی ندارم که وقتی بیرون از خانه می روم به صورت صد در صد هیچ اتفاقی برایم نمی افتد همان طور که فردی بینا نمی تواند چنین ادعایی داشته باشد و همانطور که فرد بینا هم به داربست می خورد. ولی به طور کلی من در رفت و آمدهایم به مشکلی جدی بر نخورده ام و اصرار هم ندارم کسی را ترغیب کنم که از عصا استفاده نکند چون هر کسی مسئول کار خودش هست.

نظرات دوستان نابینا در مورد استفاده از عصای سفید بیش از چیزهایی است که تا حال گفته شده اما به همین مقدار اکتفا می کنیم و در ادامه صحبتهای علی خواجه حسینی دکترای روانشناسی را در باره استفاده از عصا می خوانیم: عصای سفید سمبل حضور اجتماعی نابینایان است. وقتی از حضور اجتماعی و مطالبات و توقعات نابینایان حرف می زنید و مواردی که در قانون عصای سفید ذکر شده و وقتی با عصای سفید در جامعه حضور پیدا می کنید وسیله ای که پشتوانه ای قانونی دارد در حقیقت به جنبه نمادین و سمبلیک عصای سفید اشاره می کنید. اما چرا برخی از نابینایان از عصای سفید استفاده نمی کنند؟ یکی از دلایل به مسائل روانشناختی و نگرشی افراد بر می گردد. برخی از نابینایان استفاده از عصای سفید را باعث آسیب دیدن خود پنداره خود می دانند و احساس می کنند وقتی عصای سفید را در دست می گیرند ناتوان تلقی می شوند. این حسی است که هم خود فرد نسبت به خود دارد و هم احساس می کند دیگران در مورد او اینگونه می اندیشند. پس عصای سفید را عاملی می داند که طرحواره مثبتی که او از خود دارد را بر هم می زند  که این ناشی از عدم شناخت و دریافت آموزشهای لازم است. عامل دیگر نا آگاه بودن افراد از فواید عصای سفید است. کسی که می گوید از حس مانع برای تشخیص موانع استفاده می کنم و به عصای سفید نیازی ندارم، لازم است که نکات بیشتری در مورد عصای سفید بداند. از حس مانع زمانی می توان استفاده کرد که متغیرهای محیطی به ما اجازه دهد که تمرکز کنیم و صدای انعکاس موانه را دریافت کنیم و بشنویم. این در مورد موانعی است که ارتفاع دارند و بزرگ هستند مثل دیوار اما وقتی با یک جوی آب مواجه می شویم یا با توده ای از شن حس مانع نمی تواند به ما کمک کند که راهمان را پیدا کنیم. در این موارد عصای سفید باید به ما در تامین ایمنی حرکت کمک کند. بحث دیگر تجارب نامناسبی است که برخی از نابینایان دارند. بسیاری از افراد واکنش مناسبی نسبت به عصای سفید از طرف اطرافیان، خانواده و جامعه ندیده اند و زمانی که عصای سفید در دست می گیرند تجربه های ناخوشایند برایشان تداعی می شود و باعث می شود که دوست نداشته باشند از عصا استفاده کنند. عامل دوم عامل اجتماعی است. عوامل اجتماعی چندی باعث می شود از عصا استفاده نکنیم. مثل ناآگاهی جامعه و واکنشهای نامناسبی که در این زمینه وجود دارد که باعث بازداری روانی در مورد استفاده از عصا می شود. همچنین تصویر منفی که رسانه ملی از این موضوع نشان می دهد مثلا نابینایی را در نقش منفی نشان می دهد که عصای سفید در دست دارد. این باعث می شود جامعه نتواند به پیام مثبت این ابزار دست یابد. سومین عامل آموزش است. فقر منابع آموزشی ، نا آشنایی افراد و خانواده ها با عصای سفید و نا آشنایی جامعه . متولیانی که عهده دار آموزش نحوه استفاده از عصای سفید هستند و باید پیام اجتماعی این وسیله را به مردم آموزش دهند کارشان را درست انجام نداده اند و در نتیجه نتوانسته ایم پیام اجتماعی عصای سفید را در سطح جامعه گسترش بدهیم. باید به کمک رسانه ها و متولیان امور معلولان در بخشهای دولتی مثل سازمان بهزیستی و آموزش و پرورش استثنایی و انجمنهای غیر دولتی فعال در امور نابینایان به طور جدی به آموزش فکر کنیم. پس اصلیترین عامل استفاده نکردن از عصا همان بحث آموزش است . آموزش به جامعه کمک می کند که فرد نابینا را در کنار عصای سفید به عنوان فردی ببیند که پشتوانه قانونی و حمایتهای اجتماعی دارد. آموزش به خانواده ها کمک می کند که فرزند نابینای خود را وقتی که از عصا استفاده می کند در ایمنی و سلامت ببینند و احساس کنند فرزندشان با استفاده از عصای سفید تردد ایمنی خواهد داشت. همینطور نابینایان با استفاده از آموزشهایی که به آنها داده می شود به طرحواره مثبتی از خود در هنگام استفاده از عصا دست می یابند. و به این باور خواهند رسید که با زندگی با کیفیت بالاتر و ایمنی بیشتری تردد خواهند کرد.

این گزارش شاید سوالات بیشتری در ذهن شما ایجاد کرده باشد شاید هم به تعدادی از سوالات شما پاسخ داده باشد اما به هر حال امیدواریم سالهای آینده مهارت استفاده از عصای سفید و آموزش علمی در این زمینه بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
منبع: ایران سپید

آرشیو ماهیانه

دیدگاهتان را بنویسید