امید صالحی: مترجم زبان انگلیسی
کتابهای صوتی، صرف نظر از مزایا و معایب متعددی که برایشان سراغ داریم، امروزه حتی در میان افراد غیرنابینا نیز رواج روزافزونی یافتهاند و تعداد افرادی که این دسته از کتابها را، نه از سر اجبار، بلکه از روی انتخاب آگاهانه برای مطالعه برمیگزینند در قیاس با مثلا یک دهه پیش، رشد چشمگیری داشته است. افزایش میزان تولید و فروش کتب صوتی با کیفیت و قیمتهای بسیار مناسب در قیاس با کتابهای چاپی گواهی بر اثبات این گزاره است. اما در یادداشت حاضر، بر آنم تا به اختصار به تبیین برخی چالشهای موجود در حوزه کتاب و کتابخوانی در جامعه نابینایان و ارائه راهکارهایی برای برونرفت از این چالشها بپردازم. امیدوارم این یادداشت، سرآغاز یک گفتگوی منطقی در میان تمامی بازیگران این عرصه، اعم از تولیدکنندگان، توزیعکنندگان و خوانندگان کتابهای صوتی باشد.
بهطور کلی، هر محصول و از جمله گونه فرهنگی آن، سه فرایند تولید، توزیع و مصرف را طی میکند. من نیز تحلیل خود پیرامون وضع کتاب و کتابخوانی در جامعه نابینایی را بر مبنای همین تقسیمبندی پی خواهم گرفت و به تبیین اهم چالشهای پیش رو در هر یک از این سه بخش خواهم پرداخت.
به باور من، مهمترین چالش در حوزه تولید کتابهای صوتی، مسئله موازیکاری غیرضروری با سایر متولیان تولید کتابهای صوتی، اعم از ناشران یا سایر کتابخانههای نابینایی کشور است. بهعنوان نمونه، کتابهای فراوانی را میتوان یافت که توسط خود ناشر یا توسط یکی از مراکز نابینایی با کیفیت قابل قبولی صوتی شدهاند، اما پس از چندی شاهد ارائه نسخههای دیگری از آنها کمابیش با همان سطح کیفی هستیم. ناگفته پیداست چنین رویهای بیش و پیش از هر چیز، اتلاف منابع کمیابی همچون گوینده، منابع مالی و زمان را در پی خواهد داشت که درغیر این صورت میشد آنها را برای تولید کتابهای جدید بهکار گرفت. کوتاه سخن آنکه ضبط مجدد تنها زمانی توجیهپذیر است که نسخه یا نسخههای موجود به لحاظ کیفیت صدا، نوع خوانش و سایر مولفهها فاقد حداقل استانداردهای لازم باشد. بر این اساس، مثلا ضبط مجدد کتاب «قصههای هزار و یک شب» نه تنها موازیکاری غیرضروری نیست، بلکه اقدامی بایسته و بجا در راستای ترویج فرهنگ مطالعه است. اما این مسئله درمورد کتابهایی مانند «خودت باش دختر» یا «دریاچه شیشهای» که هر دو پیشتر توسط ناشران با کیفیت عالی ضبط شدهاند، یا درمورد کتابهایی مانند «ملت عشق» یا «حکایت دولت و فرزانگی» به هیچ روی صادق نیست و ضبط مجدد این کتابها صرفا اهداف تبلیغاتی یا عدم توجه بازتولیدکنندگان به استفاده بهینه از منابع موجود را به ذهن متبادر میکند. بدیهیست ایجاد یک پایگاه اطلاعاتی جامع مشتمل بر فهرست تمامی کتابهای ضبطشده توسط ناشران و مراکز نابینایی جهت مراجعه کسانی که قصد تولید کتابهای صوتی را دارند میتواند در رفع این نقیصه کارگشا باشد.
مسئله دوم در حوزه تولید، عدم نظارت دقیق و مناسب بر جنبههای کیفی آثار تولیدشده است. بهعنوان نمونه، گویندگان در برخی از کتابهای صوتی، برخی واژگان را چندین و چند بار در متن اشتباه تلفظ میکنند یا حتی ابیات شعر را بهعنوان بخشی از متن کتاب میخوانند. چندی پیش در کتابی به این بیت از حافظ برخوردم که:
به شعر حافظ شیراز، می رقصند و مینازند، سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی.
اما در کمال ناباوری گوینده متن را به این صورت خوانده بود. «به شعر حافظ شیراز، میخوانند و میرقصند. سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی دوازده ساعت راه را طی کرده بودند تا بتوانند ما را ملاقات کنند!» بهعبارت دیگر، گوینده سیهچشمان کشمیری و ترکان سمرقندی را از بیت حافظ خارج، و آن را بهعنوان فاعل جمله بعدی در نظر گرفته بود. شوربختانه از این گونه اشتباهات در خوانش کتابهای صوتی کم نیستند و حتی در نسخههای تولیدی ناشران هم یافت میشوند، اما باید اذعان کرد که در نبود یک فرایند مستقل ویراستاری، حتی در بهترین کتابها و از بهترین گویندگان موجود نیز باید انتظار چنین خطاهایی را داشت. ایجاد یک مرکز مستقل ویراستاری یا توجه بیشتر به فرایند ویرایش توسط شخص ثالث (و نه خود گوینده) میتواند در کاهش تأثیرات این مسئله بر کیفیت کتابهای تولیدی موثر باشد.
اما مهمترین چالش در بخش توزیع کتابهای صوتی در سطح کشور، عدم نظارت بر فعالیتهای مراکزی است که ظاهرا باید کتابها را در اسرع وقت در اختیار متقاضیان قرار دهند. شوربختانه به دلیل عدم وجود همین سازوکار موثر نظارتی است که شاهدیم بازه زمانی دریافت یک کتاب صوتی یکسان از دو کتابخانه مختلف در سطح کشور، از یک ساعت تا بینهایت متغیر است. بهعبارت دیگر، درحالی که اعضای برخی مراکز بهواسطه داشتن متصدیانی آگاه و وظیفهشناس کتابهای مورد نیاز خود را در اسرع وقت دریافت میکنند، برخی دیگر از متقاضیان به دلیل بیمسئولیتی، کمکاری یا بعضا نابهنجاریهای رفتاری برخی از متصدیان مراکز کتابخانهای، برای دریافت یک کتاب ساده روزها و بعضا هفتهها معطل میمانند و گاهی در نهایت مجبور به مراجعه به سایر استانها یا دریافت کتاب از سایر مراجع میشوند. بیتردید، برآمدن کانالها و گروههای تلگرامی متعدد در حوزه توزیع کتاب و استقبال فراوان مخاطبان از آنها، با تمام آسیبها و مزایایشان، تا حد زیادی واکنشی به همین اوضاع نابسامان توزیع کتاب در سطح کشور بوده و هست. این کانالها و گروهها، با محدودیتهای مربوط به فضا و الزام آپلود چندباره یک کتاب واحد برای چند متقاضی مواجه نیستند و اگر به درستی مدیریت شوند، میتوانند کتابها را با سرعتی به مراتب بالاتر از روشهای سنتی آپلود در دراپباکس، ترینبیت یا گوگل درایو به دست متقاضیان برسانند. به باور من، اتخاذ رویکرد تقابلی با این گروهها و کانالها توسط مراکز کتابخانهای هرگز راه به جایی نبرده و از این به بعد نیز نخواهد برد. استفاده از ظرفیتهای تلگرام بهعنوان یک فضای ابری سریع، امن و مناسب توسط خود مراکز نابینایی میتواند ضمن کاستن از زمان مورد نیاز برای دسترسی به کتابهای موردنظر، مانع از دسترسی افراد غیرنابینا به کتابهای صوتی تولیدی در مراکز نابینایی بهعنوان یکی از آسیبهای غیرقابل اجتناب این گروهها و کانالها شود. بهعبارت دیگر، اگر افرادی از خود جامعه نابینایان میتوانند دست به ایجاد این قبیل گروهها یا کانالها بزنند، چرا این کار توسط خود متصدیان مراکز نابینایی تولید کتاب صورت نگیرد و خود آنها ثبتنام و عضویت در این گروهها را مشروط به احراز هویت کاربران بهعنوان افراد نابینا نکنند؟ به باور من، با اتخاذ چنین رویکردیست که میتوان در عین بهرهمندی از ظرفیتهای بالای تلگرام در حوزه توزیع کتاب، از آسیبهای ناشی از راهاندازی گروهها و کانالهای متفرقه و خارج از سازمان نیز کاست: گروهها و کانالهایی که مدیران آنها بعضا هیچ گونه سنخیتی با کتاب و مطالعه نیز ندارند.
پیشنهاد من برای برونرفت از این دوگانه مسموم تلگرام-کتابخانه، علاوه بر آنچه در بالا گفته شد، متمرکز کردن فرایند توزیعی و خارج کردن آن از حالت تفکیک بر مبنای استان است. در دنیای دیجیتال که مرزبندی میان کشورها و قارهها بهواسطه عامل فنآوری تقریبا معنای خود را از دست دادهاند، تفکیک نظام توزیع کتابهای صوتی بر مبنای استان محل سکونت، علاوه بر ایجاد بیعدالتی و ناهمسانی در دسترسی به منابع برای ساکنان مناطق مختلف کشور، سبب میشود امکان سنجش عینی عملکرد مراکز استانها نیز وجود نداشته باشد، زیرا بهسادگی میتوان درمورد تعداد مراجعان و تعداد کتابهای ارسالی آمارسازی کرد. پیشنهاد من در این زمینه، متمرکز کردن نظام توزیع و در مقابل، پایش عملکرد استانها بر مبنای معیارهایی مانند تعداد سمینارهای برگزارشده در سال و شمار افراد شرکتکننده در آنها، تعداد و کیفیت کارگاههای کتابخوانی و جلسات شب شعر و مانند آن است که امکان آمارسازی درمورد آنها کمتر است. بدین ترتیب، تمامی نابینایان در سراسر کشور از امکانات یکسانی در حوزه توزیع کتابهای صوتی بهرهمند خواهند شد و ساکنان برخی مناطق، صرفا بهواسطه بیمسئولیتی متصدی فلان مرکز، در قیاس با سایر افراد از دسترسی بهموقع به منابع مورد نیاز محروم نخواهند ماند.
اما گذشته از تمامی این چالشها، روند فزاینده تولید کتابهای صوتی توسط خود ناشران که در آغاز این یادداشت نیز به آن اشاره کردم، مراکز نابینایی را با فرصتها و چالشهایی از جنسی کاملا متفاوت مواجه خواهد کرد. از یک سو، تولید کتابهای صوتی توسط ناشران و خرید این کتابها از سوی مخاطبان نابینا، ضمن رونق بخشیدن به صنعت نشر، از بار ضبط کتابهای عمدتا غیردرسی بر دوش مراکز نابینایی خواهد کاست و ظرفیتهای بیشتری را در قالب منابع مالی و زمان برای تأمین نیازهای درسی مخاطبان و نیز اجرای برنامههای جنبی همچون نشستهای کتابخوانی آزاد خواهد ساخت. از سوی دیگر، تولید کتابهای صوتی توسط خود ناشران، به افزایش سطح انتظارات جامعه هدف از مراکز نابینایی در پیوند با کیفیت کتابهای تولیدی منجر خواهد شد و کار این مراکز را در تأمین این استانداردهای تازه دشوارتر خواهد کرد. بدیهیست اگر مراکز نابینایی نخواهند یا نتوانند خود را با این تحولات تازه سازگار کنند، چند سال دیگر شاهد تبدیل آنها به بازیگرانی پرت در بازار تولید و توزیع کتابهای صوتی خواهیم بود که دیگر حتی توان تأمین انتظارات مخاطبان خود به شیوهای موثر را ندارند.
کوتاه سخن آنکه بهرهمندی از فرصتها و مواجهه با چالشهای گوناگون در عرصههای تولید، توزیع و استفاده از کتابهای صوتی که در بالا به اختصار به آنها اشاره کردم، نیازمند شکلگیری یک گفتگوی جمعی در میان تمامی متولیان و دوستداران این عرصه، در فضایی منطقی، آرام، عاری از پردهپوشی و در عین حال بهدور از اتهامزنی و مقصریابی برای وضع موجود خواهد بود. امید است یادداشت حاضر توانسته باشد گامی هرچند کوچک در این مسیر بردارد.