نویسنده: مو لا درزش نمیره
حال که سیاستهای کارآمد و داهیانهٔ مسئولان بهزیستی قرار بر آن گرفته است که مرکز رودکی به سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملی واگذار شود, متوجه میشویم که این کار به هیچ وجه بیهوده نبوده و نشانهٔ حکمت و درایت این گرامیان همه چیزدان است. از آغاز هدف این بود که در سراسر کشور برای هر استان و شهر و ده و قریه دهها مرکز نظیر رودکی ساخته شود. بعد از این طرح کلان مسئولان بهزیستی چه اتفاقی افتاد؟ فنآوری OCR ظهور کرد و نابینایان توانستند مستقلاً به منابع متنی دسترسی پیدا کنند. این فنآوری توسط شرکت گوگل به بازار عرضه شد. این به چه معناست؟ جز این واقعیت که کمپانی گوگل در خدمت و تحت امر سازمان بهزیستی است؟ این بهزیستی بود که به گوگل امر کرد که به توسعهٔ این فنآوری بپردازد. پس دریافتیم که گسترش مرکز رودکی با برنامهٔ قبلی و به وسیلهٔ سازمان بهزیستی از طریق دسترسپذیر کردن فنآوری OCR برای نابینایان تحقق یافت و مسئولان به هیچ وجه خلف وعده نکردهاند. بدون شک ما پیشداوری غلط داشتهایم که گذر زمان نادرستیش را به ما اثبات کرد.
اما ماجرا یک اشکال بزرگ دارد که با گذر زمان قابل رفع و رجوع نیست. اصل چهل و چهار قانون اساسی این واگذاری را پیشبینی کرده است، بدون هیچ استثنایی و بی آنکه پیشبینی کند کار فرهنگی سرمایهٔ سرمایهگذار عاشق سود را برنمیگرداند. مرکز رودکی مدتی در اختیار یک شیفتهٔ فرهنگ بود که پس از مدتی دلش نخواست دیگر در این عرصه سرمایهگذاری کند و رودکی را رها کرد؛ رفیق نیمهراه بود دیگر… بچهها هم جلز و ولز کردند که این رسمش نمیشود، مرکز رودکی در معرض خطر است، ولی اثری نداشت. لذا شد آنچه شد… سر مرکز چهل پنجاهسالهٔ رودکی بیزبان را با چاقوی مصلحتنشناس قانونی همهگیر و بی برو و برگرد بریدند. اگر قانون داخلی بیرحم است جای شکرش باقی است که تکنولوژی خارجی اندکی رحم به دلش هست… البته با قراینی که بالاتر ذکر کردم به عقیدهٔ چاکر دست مسئولان سازمان معظم بهزیستی با فناوریسازهای گوگلی در یککاسه است. به عبارت بهتر دومی در خدمت اولی است. فقط خدا کند گوگل مثل توییتر و فیسبوک و هکذا ابزار جاسوسی بیگانگان نباشد…
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد؛ وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.
نمدمالی مسئولان بدون خودمشتمالی نه کامل است نه لذتبخش. آقا از من میشنوی رودکی دیگر برای دوستان نابینا دغدغه نیست. موضوع غرغر هست اما مایهٔ دغدغه نه. ای کاش موضوع واگذاری رودکی یک ربطی با مستمری دوستان نابینا پیدا میکرد تا شاهد جنبش عظیمی در سطح جامعهٔ نابینایان باشیم. خب آدم باید مستمری بگیرد تا دست و دلش به مطالعه برود. مستمری خواهی عیب نیست. اصلاً مستمری خواهی امری فرهنگی است. تا فرهنگ مستمری موجود نباشد کسی راغب به گرفتن مستمری نخواهد بود. آّما داداش خوبست که آدام به اموری غیر از محسوسات و پول و پله هم توجه داشته باشد آقاجان. خوشبختانه مقولهٔ واگذاری مرکز رودکی امنیتی نیست –البته اگر امنیتیاش نکنند- و پهنهٔ اعتراض باز باز است. اعتراض کنید، اما در اعتراض زیادهروی نکنید. برای اینکه محکوم به تحریف واقعیت نشوم باید بگویم که من حضور مؤثر و پر رنگی در فضای مجازی ندارم. شاید آنجا این قضایا مطرح باشد و سر و صورتی داشته باشد… آخر آنجاها برای خودش شهر فرنگی است. خدا کند اینجوریها باشد.
این حرفهای آخرم برای آنهایی که با کسی کاری ندارند. آینده به درک؛ دوستان حساب کنید خودتان نمیخواهید یک کتابی جزوهای چیزی بخوانید؟ من که خودم با OCR کار کردهام میتوانم در محضر یک دادگاه صالح گواهی بدهم که اسکن گرفتن و باقی مقدماتش بسیار سخت و طاقتفرسا میباشد، لذا تهیهٔ کتب گویا و بریل هم گاهی لازم است. بعد هم اصلاً لزوم یا عدم لزوم تولید کتب گویا و بریل را سویی بنهید؛ نباید حق ما را مفت مفت بخورند. نگذارید اینجوری بی سر و صدا برایمان تصمیم بگیرند. حالا مطالعه و فرهنگ برای کسی مهم نیست و این تصمیمشان به جایی بر نخورده و نمیخورد؛ اما دوستان از این فقیر سراپا تقصیر بشنوید معلوم نیست همهٔ تصمیماتشان اینجوری به جایی برنخورد ها! ممکن است، نه، حتماً در آیندهای نزدیک تصمیمات بد بدی میگیرند که آه از نهادتان برمیخیزد. از ما گفتن و از شما نشنیدن. شما که مرا ندیدهاید و نمیشناسید. آدم که حرف آدم غریبه را ندیده و نشناخته گوش نمیکند…