اعظم چَلَوی کارشناس ارشد جامعه شناسی و مددکار اجتماعی
خبرگزاریها را به روال هر روزه نگاهی میاندازم. شبکههای اجتماعی را مرور میکنم، خبرهای حوزه نابینایان را میخوانم، بلکه بتوانم یک خبر امیدوار کننده پیدا کنم تا بتوانم صفحه رسمی اینستاگرام انجمن نابینایان ایران را بهروز کنم. تمام پیجهای معلولان پر شده است از خبرهای تکراری و شعارگونه. پیگیری برای احداث 33 هزار واحد مسکونی برای معلولان، 1500 میلیارد تومان برای تأمین مسکن مددجویان اختصاص یافت، افزایش مستمریها به ۱۹ درصد حداقل حقوق در 1400. همهجا خبر از افتتاح پروژهها بهدست رئیس سازمان بهزیستی در هفته بهزیستی است، اما واقعیت در سطح شهرمان چیز دیگریست. میرسم به خبری که نهتنها تمام توجهم را جلب میکند، بلکه تمام روح و روانم را درگیر میکند. ناراحتم میکند، عصبانیام میکند. طوری که قلبم به معنای واقعی درد میگیرد. “صبح امروز چهارشنبه 23 تیر 1400، یک شهروند نابینا به دلیل وجود اشکال در پله برقی و عدم ایمنسازی آن توسط شهرداری، درون حفره پله برقی سقوط کرده و به شدت آسیب دیده است. علت این حادثه تلخ برداشته شدن یکی از دریچههای فلزی پله برقی و عدم پوشاندن آن و استفاده نکردن از حفاظ برای آگاهی شهروندان از خرابی پله برقی در ایستگاه بیآرتی دروازه دولت است.”
در یک لحظه تمام خبرهای اینچنینی که در سالهای اخیر اتفاق افتاده از ذهنم عبور میکند. مرگ هما بدر معلم مدرسه دکتر خزائلی بر اثر سقوط در چاله مترو، مرگ تلخ مادری نابینا در روز تولد دختر سه سالهاش بر اثر سقوط در چاهک آسانسور یک پاساژ در سال 93، سقوط یک نابینا از پل عابر پیاده در ورامین در سال ۹۵، مرگ تلخ و دلخراش جواد ایزدی در ایستگاه بیآرتی اصفهان در شهریورماه سال ۹۸، سقوط یک نابینا در کانال بدون دریچه و محافظ، اسفندماه ۹۹ و… اینها فقط گوشهای از وقایع ناگواری است که در چند سال گذشته برای هموطنان نابینایمان اتفاق افتاده است.
همه این اتفاقات و قوانین مربوط به حقوق معلولان را که مانند یک پازل کنار هم میچینم، میبینم یک جای کار میلنگد. یک جای کار ایراد دارد که بین وضع قوانین موجود و اجرایی شدن آنها فاصله میافتد. عضویت ایران در کنوانسیون بینالمللی حقوق معلولان و قانون جامع حمایت از حقوق معلولان به صراحت بر برابری فرصتها و دسترسپذیری مبلمان شهری برای معلولان تأکید کردهاند. اما چرا این قوانین اجرایی نمیشوند؟
بدون شک به محض دیدن این تصاویر و خبرها ابتدا به بیمسئولیتی مدیران شهری فکر میکنیم. اما من معتقدم که ریشه همه این مشکلات در وهله نخست، در نگرش و طرز تفکر همه افراد جامعه است. چراکه همه ما در برابر اتفاقات پیرامون خود مسئولیم. مسئول نوع نگرش و نگاهمان، مسئول خشکاندن این ریشه و تلاش برای تغییر آن. اگر ذرهای برای رفع این مشکلات تلاش کردیم، آنوقت حق داریم که مقصر اصلی را دیگران بدانیم.
به نظر میرسد باوجود تلاشهای بسیاری از سوی فعالان حوزه معلولیت در شبکههای اجتماعی، هنوز نگرش افراد جامعه نسبت به شهروندان با آسیب بینایی در سطح پایینی قرار دارد. هنوز به این باور نرسیدهایم که شهروندان نابینا هم حق زندگی دارند، حق دارند در جامعه حضور پیدا کنند و برای رفع نیازهایشان تلاش کنند. برای رسیدن به این باور، فقط کافیست لحظهای تأمل کنیم. چشمهایمان را ببندیم و در خیال خود در خیابانها و کوچه پس کوچههای شهرمان قدم بزنیم. از موانع پیش رو به سختی عبور کنیم، نگاههای سنگین افراد جامعه را تحمل کنیم، از تفکرهای ترحمآمیز مردم بگذریم و باز هم به راهمان ادامه دهیم. شک ندارم این سفر خیالی به یک دقیقه هم نمیرسد. ناخودآگاه چشمانمان باز میشود. قدم زدن با چشمان بسته، آنقدر برایمان وحشتناک است که حتی فکر کردن به آن هم ما را عذاب میدهد. اینجاست که متوجه میشویم چقدر شهر و جامعهمان نا امن است. آن موقع است که شاید این سؤال به ذهنمان خطور کند که خودِ ما شهروندان عادی برای این قشر از جامعه چه کار کردهایم؟ آیا خودروی شخصیمان را بر روی پل عابر پیاده پارک نمیکنیم؟ آیا وسایل مغازهمان را در پیاده رو رها نمیکنیم؟ آیا موقع رانندگی بدون توجه به عصای سفید فرد نابینا که نشانه چراغ قرمز است با سرعت رد نمیشویم؟ آیا وقتی یک معلول را میبینیم ناخودآگاه آهی نمیکشیم و شکر خدا را به زبان نمیآوریم؟ آیا به سهم خود در صفحههای شخصیمان در شبکههای اجتماعی پستها و کلیپهای فرهنگسازی این قشر را بُلد یا استوری و یا اشتراکگذاری میکنیم؟
تا زمانی که برای این سؤالات پاسخ مثبتی نداشته باشیم، این اتفاقات هم سلسلهوار تکرار خواهند شد و امیدی برای برون رفت از مشکلات و معضلات فعلی معلولان نیست. مگر نه اینکه مسؤولان همین ما مردم هستیم که دو روز دیگر ممکن است سمتی به ما واگذار شود. به اصل ماجرا برگردیم. جالب است بدانید که ایستگاه بیآرتی دروازه دولت به جهت موقعیت و نزدیکی به بهزیستی شهر تهران، محل عبور و مرور نابینایان از روی پل عابر و پله برقیهای آن است. اگر مأمور بیآرتی ذرهای احساس مسئولیت میکرد، تمهیدی را میاندیشید تا پس از سرقت دریچه فلزی پله برقی، آن را به نحوی پر کند تا مسئولان شهرداری بتوانند دریچه جایگزین را نصب کنند، دیگر شاهد این اتفاق نبودیم. اما آن مأمور در کمال خونسردی به شهروند نابینا میگوید خب برو و شکایت کن. تأسفانگیزتر آن که تا عصر همان روز و پس از گذشت 12 ساعت از این حادثه تلخ، با اینکه این ایستگاه محل رفت و آمد بسیاری از شهروندان تهرانی است هنوز جای خالی آن دریچه که میتواند باعث آسیبدیدگی سایر شهروندان هم بشود پر نشده بود. به یقین میتوان گفت که عده بسیاری از عابران بدون توجه به این مشکل از کنار آن رد شده و به مسیر خود ادامه دادهاند.
همه ما مسئولیم. هم مسئولانی که عمدتاً به جای رفع واقعی مشکلات شهروندان معلول مشغول رونمایی و افتتاح نمایشی این پروژه و آن پروژه هستند و هم تکتک مردم جامعه که بدون داشتن تعلق خاطر و احساس مسئولیت از کنار اتفاقات پیرامون خود عبور میکنند.
خلاصه همچنان که بودجههای فراوان صرف مناسبسازی محیط شهری میشود، عدم دسترسپذیری مبلمان شهری در استانهای مختلف دارد قربانی میگیرد یا باعث آسیبدیدگی معلولان میشود.
به قول دکتر سمیعی اگر دیگر پل عابر پیاده هم برای تردد ما امن نباشد…