صلاحالدین محمدی: دبیر آموزش و پرورش استثنایی کردستان
در ادامه سلسله برنامه های گروه کوهنوردی عصای سفید کردستان، این بار نوبت به اجرای فنیترین برنامه گروه در سال 1400 رسید. بر طبق تقویم ششماهه اول سال، قرار بود که در اواخر مردادماه برنامه صعود به علمکوه فنیترین و دومین قله بلند ایران را اجرا نماییم. با سرعت برق و باد پنج ماه از سال گذشت و نوبت به اجرای برنامه رسید. ما نیز با اتکا به تجارب قبلی و تمرینهای مستمری که داشتیم بیصبرانه انتظار این صعود مهیج و البته سخت را میکشیدیم. بالاخره با یک هفته تاخیر در ساعت یازده شب روز پنجشنبه چهارم شهریور تیمی سیزدهنفره متشکل از اعضای گروههای عصای سفید و آبفای کردستان، با یک دستگاه مینیبوس ایسوزو سنندج را به سمت کلاردشت ترک کردیم. در ابتدای سفر و به محض ورود به مینیبوس، سرپرست محترم و مجرب گروه جناب آقای اسعدی، با استفاده از دستگاه مخصوص مبادرت به سنجش درجه حرارت بدن، سطح اکسیژن خون و شدت ضربان قلب اعضای تیم نمود که نتایج رضایتبخش و شرایط برای حضور تمام اعضا مهیا بود. با اطمینان از سلامت تمام اعضای تیم و آسودگی خاطر از این نکته که ویروس منحوس کرونا چون مهمانی طفیلی همراهیمان نمیکند، حرکت کردیم. استاندارد بودن ماشین و شوق صعود به سختترین قله ایران، باعث شد دقایقی بعد از حرکت خواب شیرینی ما را در بر بگیرد. صبح روز بعد به محض ورود به شهر مرزنآباد از خواب شیرین بامداد رحیل بیدار شدیم. در یک پارک باصفا صبحانه را صرف کردیم و بلافاصله به سمت کلاردشت حرکت کردیم. حدود ساعت یازده صبح بود که مینیبوس ما را در جلو دفتر فدراسیون کوهنوردی پیاده کرد. پس از تعویض لباس، پوشیدن پوتینها و به اصطلاح شال و کلاه کردن، حدود یک ربع ساعت طول کشید تا نیسان اکبر آقا از راه رسید. بارهایمان را بر تاج نیسان استوار کردیم و خود نیز سوار شدیم. با حس و حالی کودکانه از صفای نیسان سواری در جاده خاکی لذتی وصفناپذیر میبردیم. به سمت تنگه گلو مسیر صعود حصار چال حرکت کردیم. مسیر یک جاده خاکی بود که از منطقه ونداربُن و از جلو قرارگاه فدراسیون کوهنوردی عبور میکرد.
پس از حدود یک ساعت و نیم بالاخره به تنگه گلو رسیدیم. در اینجا نیز بلافاصله مذاکره برای حمل کوله های سنگین با قاطردارها شروع شد. که البته هزینه گزافی را طلب کردند و بالاخره به علت ناگزیری ما و سایر کوهنوردان، اغلب مذاکره را قاطردارها میبردند و برای حمل هر کوله برای رفت و برگشت به کمپ حصارچال و تنگه گلو 260000 تومان کاسب می شدند. پس از مذاکره و تحویل کولههای سنگین، بالاخره ساعت یک و سی دقیقه بود که برنامه صعود را به سمت حصارچال آغاز کردیم. در ابتدای مسیر از روی یک پل برف و یخی عبور کردیم که رودخانه ای در زیر آن جریان داشت و به سمت کلاردشت حرکت می کرد. صعود با یک شیب نسبتاً تند و از یک پاکوب سنگی آغاز شد. از سمت راست مسیر، رودخانهای خروشان جریان داشت که با صدای روحنواز خود مانند یک گروه موزیک قوی و همآهنگ، کوهنوردان را همراهی می کرد. در این زمان از روز که انتظار می رفت گرمترین لحظات روز را تجربه نماییم، دما حدود ده یا دوازده درجه سانتیگراد روی صفر بود. این هوای بسیار خنک کافی بود که انگیزه مضاعفی به همنوردان ببخشاید و گامهایشان را استوارتر بردارند. نسیم سردی که از روی رودخانه برمیخاست، پوست را نوازش می داد، شوق صعود را چون پرندهای سبکبال در فضای بیکران کوهستان پرواز میداد و پرستوی آرزو را بر بلندترین شاخه درخت تمنا مینشاند. زمان زیادی نمیگذرد که از طریق یک پل چوبی زیبا و سنتی به سمت دیگر رودخانه تغییر مسیر می دهیم طوری که این بار موسیقی صدای رود، از سمت چپ گوش را نوازش میدهد و این نوای موسیقایی تا نزدیکیهای حصارچال همراهیمان میکند. در یکی دو نقطه دیگر مسیر، تونلهای برفی به چشم می خورند که رودخانه از میان آنها عبور میکند و همین پدیده به زیبایی مسیر میافزاید. کوهنوردانی که قله را فتح کرده بودند و در مسیر بازگشت به ما خسته نباشید میگفتند، بر انگیزه ما میافزود و رؤیای شیرین صعود را شیرینتر میساخت و حبّ آن را هرچه بیشتر در دلمان میانداخت. در کنار یک جویبار که آب آن محصول ذوب برفهای بالادست است، توقف کوتاهی میکنیم و یکی دو لیوان از این آب گوارا و سرد مینوشیم. خستگی را از تن میزداید و بر انرژی و استواری گامهایمان میافزاید. بالاخره یک ربع از ساعت سه بعد از ظهر گذشته است که به حصارچال و محل برپایی چادرها می رسیم. حصارچال دشتی مسطح و مفروش از چمن ها و سبزههای مخملفام است که بستری مناسب و مطلوب برای برپایی کمپ کوهنوردان فراهم ساخته است. آب این مکان، از چشمهای تأمین میشود که از دل کوه میجوشد و آب سرد و گوارایی را به رهگذران خسته تقدیم میکند
سرسبزی و هوای بسیار مطلوب این محیط باعث شده است که چوپانان این نقطه را برای چرای دامهای خود برگزینند و گله گوسفند و بز خود را در این منطقه بچرانند. چادر سفید چوپانها نیز در همین محل برپا شده است که برای محافظت از باران آن را با نایلکس پوشاندهاند.
همنوردان بلافاصله چادرها را برپا ساخته و بساط ناهار و چایی را فراهم می سازند. پس از ناهار، بزم صمیمانهای را می آراییم و سرشار از انرژی کوه و کوهستان، آواز شادی را سر میدهیم و کبوتر دل را از آشیان سینه بیرون کرده و در آسمان بلند صمیمیت و دوستی به پرواز در میآوریم. با روحیه ای بالا و با شوق تمام به استقبال فرشته خواب میرویم تا بتوانیم در ساعت 4 صبح روز بعد صعود نهایی را آغاز نماییم. پس از خواب شبانه کوهستان که بسترت زمین و لحافت آسمان است، بیدار میشوی و با برداشتن کوله حمله، پای در راه خلق افتخار و غرور دیگری می گذاری که در دفتر قطور زندگیت آن را با سربرگ طلایی، مشخص کرده اید.
امروز شنبه است و وارد ششمین روز از ماه شهریور شدهایم. مخصوصاً روز شنبه را برای صعود نهایی انتخاب کرده ایم که منطقه شلوغ نباشد تا به این ترتیب از طرفی سلامت خویش را تأمین کرده باشیم و از طرف دیگر به شیوع کرونا کمکی نکرده باشیم. درست سر ساعت 4 و در یک هوای نسبتاً سرد حرکت میکنیم. هوا آنچنان سرد است که در همان ابتدای حرکت، ناچار از بادگیر، کلاه پشمی، دستکش و غیره استفاده میکنیم. در ابتدا وارد یک مسیر پاکوب نرم میشویم و آرام آرام اوج میگیریم. این مسیر حدود یک ساعت و نیم طول میکشد تا وارد مسیرهای سنگلاخی شویم. مسیر صعود گاه خاکی نرم است و زمانی بر روی سنگهای ریز و درشتی حرکت میکنید که در مجموع کوهنورد را آزار نمیدهد و او را کمکم برای شیب نهایی قله که شیبی نسبتاً تند است؛ آماده میکند. با افزایش ارتفاع و کاهش اکسیژن سطح خون، کمی احساس سردرد و افت فشار به سراغ برخی از اعضای تیم میآید. اما پشتوانه تمرین کافی و آمادگی جسمانی مناسب دوستان، این پدیده را کماثر نموده و با مصرف مقداری مواد قندی و کمی آب، انرژی مضاعفی میگیرند و با انگیزه بیشتری به صعود ادامه میدهند.
عبور از کنار صخرههای عظیم مسیر، گذر از لبه پرتگاههای مهیب و گذشتن از مسیرهای بسیار باریک و هولانگیز همه و همه موانع وحشتزایی بودند که بسیاری از افراد را در مسیر دستیابی به قله، از افتخار شیرین پیروزی، محروم ساخته بودند و آنها را وادار به بازگشت نموده بودند.
اما ما با چاشنی باور، پیمان بسته بودیم که هیچ مانعی نمیتواند ما را از وصال دوست محروم سازد و به این ترتیب چهل و پنج دقیقه از ساعت 9 صبح روز شنبه ششم شهریور گذشته بود که دست در گردن قله مغرور علمکوه انداختیم و انگبین افتخار ایستادن بر بلندای دومین قله و فنیترین قله ایران را نوشیدیم و قبای غرورانگیز این رویای شیرین را بر تن پوشیدیم. سرود افتخار خواندیم و توسن سرکش شادی را در مسیر لذت ناب راندیم. لحظات خاطرهانگیز خویش را با لنز جادویی دوربین ها جاودانه ساختیم و سرمست از باده پیروزی، نرد عشق را به سلطان کوهستان ایران باختیم. پس از کمی توقف و تجدید انرژی، از مسیر شن اسکی به سمت حصارچال، مسیر بازگشت را در پیش گرفتیم. در مسیر بازگشت توقف زیادی نداریم. چند سنگ رنگی و کوچک درخشان را بهعنوان سوغات و یادگاری علم کوه برمیداریم. پس از حدود سه ساعت به کمپ میرسیم و بلافاصله پس از صرف ناهار و جمع کردن کولهها و چادرها، ساعت 5 عصر است که حصارچال را به سمت تنگه گلو ترک می کنیم. تا ما رسیدیم قاطرها نیز بارهایمان را آورده بودند و دوستان آنها را بر روی نیسان محکم بسته بودند. شب را در خوابگاه فدراسیون در همان منطقه وندار بُن استراحت میکنیم. صبح روز بعد با خاطرهای خوش کلاردشت را ترک می کنیم که متوجه میشویم که مسیر کندوان بهعلت تعمیر جاده بسته است و باید تا ساعت 5 بعد از ظهر صبر کنیم. این مسئله توفیق اجباری می شود که مسیر را به سمت ساحل زیبای چالوس تغییر داده و خود را به دامن مهربان دریا برسانیم. تنهای خسته از فتح علمکوه را به آب آرام دریا می سپاریم و کودک درون را بیدار کرده و در لذت دریای آرام و ساحل نرم و حریرفام آن غرق میکنیم و چه کیفی میدهد که از آن اوج باعظمت و عرش آسمانوش به این فرش بهغایت زیبا و آرامشبخش برسی. آنقدر سرگرم لذت بردن از شنا و آبتنی در ساحل آرام و زیبا هستیم که متوجه گذر زمان نشده و با صدای سرپرست به خویش آمده و درمییابیم که زمان جانسوز فراق رسیده و باید ناگزیر، این محیط جادویی را ترک کنیم. ناچار دل میکنیم. اما دل سرشار از آرامش و آبستن خاطرات زیبا و بهیادماندنیای شده است که محصول درآمیختن عرش علم کوه با عظمت و فرش دریای آرام و زیبا است.
بالاخره پس از صرف ناهار، حدود ساعت 4 و 30 دقیقه بعد از ظهر است که چالوس را به سمت سنندج ترک میکنیم.
در اینجا جا دارد از تمام دوستان بهویژه کاک فرشاد و کاک صباح عزیز که تمرین کرده بودند و به دلایلی موفق به شرکت در برنامه نشدند؛ یادی کنیم و شیرینی این صعود رویایی را تقدیم گامهای خستگیناپذیرشان نماییم.
و در پایان بر خود لازم می دانم که قدردان و سپاسگزار کاک خالد اسعدی عزیز و بزرگوار باشم که در شرایط کرونایی سخت بهصورت انفرادی و تیمی، زحمت مربیگری و آمادهسازی بنده را با همت کوهستانصفت خویش کشیدند و بنده را به بهترین شیوه ممکن برای این صعود مهم و فنی آماده نمودند.
جای سایر دوستان سبز
صلاح الدین محمدی
۱۴۰۰/۶/۱۰