بهروز افروز: دکتری ادبیات فارسی و دبیر نابینایان آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران
این نوشته را در حالی مینویسم که دقایقی پیش خبر درگذشت یکی از همکاران عزیز و نازنین و جوانمان بر اثر کرونا را دریافت کردهام. تاثیرات این خبر جانکاه که منجر به بروز کاستی در نوشته شده است را بر این حقیر ببخشید.
به یاد مرحوم جناب آقای جواد لطفی عزیز، دبیر سابق مدارس استثنایی که در روز دوشنبه 20 اردیبهشت 1400 در روز تولد مادر بزرگوارش، مرگش را به او هدیه کرد! حالا تاریخ تولد شناسنامه مادر، به نشانهه عشق جاودان مادر و فرزند، بر سنگ قبر پسر تا ابد حک خواهد شد.
یادش تا همیشه گرامی خواهد بود.
اگر نگاهی به گزارشهای عملکردی مدیران و مسئولان حوزه پرورشی سازمان و ادارات آموزش و پرورش استثنایی بیندازیم، میبینیم که همگی، متفقالقول از افزایش چند برابری میزان مشارکت دانشآموزان در چنین فعالیتهایی سخن می گویند. در دنیای آنان فعالیتهای پرورشی دانشآموزان با تنوع زیاد و مشارکت چشمگیر، اثرگذار و پویا در جریان است؛ اما فضای مطلوبی که آن گفتهها از شرایط پرورشی دانشآموزان ترسیم میکند با مشاهدات و دیدههای جامعه فرهنگیان کارشناسان و صاحبنظران آموزش و پرورش استثنایی در مغایرت آشکار است. معلمان و دانشآموزان دیروز و امروز از بی انگیزگی، نبود ساعت و سرفصل آموزشی، بی توجهی مسئولین آموزش و پرورش استثنایی به امر توانبخشی و مهارتهای روزمرههٔ نابینایان و فراتر از اینها، اساساً از بی برنامگی می گویند. در کشاکش رؤیای کمیت و کابوس کیفیت، امر پرورش دانشآموز آسیبدیدههٔ بینایی در چه نقطهای از واقعیت ایستاده است؟ من در این نوشته خواهم کوشید از منظر سیاستگذاری و اجرا به این پرسش پاسخ دهم. پرداختن به محتوای آموزشی حوزه پرورش مقالی است که هم مجال خود را میطلبد و هم متخصصینش را.
برای ورود به فرایند تحلیل بستر سیاستگذاری و اجرای امور پرورشی دانشآموزان آسیبدیدهٔ بینایی باید از این نکته آغاز کنیم که متولیان امر در تدوین سند تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش، شیوه نامهها، آییننامهها و دستورالعملها، هیچ تفکیکی بین پرورش دانشآموز عادی و عموماً دانشآموز با نیاز ویژه و مشخصاً آسیبدیدهٔ بینایی در سطح سیاستهای راهبردی کلان قائل نشدهاند! چنین فاجعهای، با همه ابعادش، به همین صراحت و به همین وضوح، در غفلت سازمان آموزش و پرورش استثنایی و سایر مسئولین رخ نموده است. همین بیریشگی منجر به ابتر ماندن تمام بخشنامهها و اقدامات موردی و سلیقگی حوزه پرورش آموزش و پرورش استثنایی شده است. آسیب این کمبود به قدری جامع است که میتوان همینجا این نوشته را به پایان برد؛ اما برای نمودن ابعاد جزئیتر این معضل، سخن را پی میگیریم.
«اولین تلاشها در زمینه آموزش و پرورش استثنایی در حدود یکصد سال قبل در ایران انجام شد، نخستین فعالیتها در بخش آموزش و پرورش نابینایان از سال 1299 هجری شمسی توسط شخصی به نام ارنست کریستوفل اهل کشور آلمان در شهر تبریز با جذب 5 دانشآموز آغاز گردید. … در زمینـه آموزش کودکان آسیب دیده شنوایـی و بینایی افرادی هم چون ذبیح بهروز و دکتر محمدخزائـلی نیـز نقش مؤثر و مهمـی داشتهاند. … در سال 1347 در وزارت آموزش و پرورش «دفتر آموزش کودکان و دانشآموزان استثنایی» تشکیل شد و این بخش فعالیت خود را در قالب مدارس استثنایی و کلاسهای خاص به شکل دولتی و رسمی آغاز کرد. بعد از انقلاب اسلامی کلیه مدارس ناشنوایان استان تهران تحت عنوان مدارس باغچه بان، زیر پوشش اداری، مالی و آموزشی مجتمع آموزشی ناشنوایان باغچه بان قرار گرفت. هم چنین مجتمع نابینایان شهید محبی با بودجه مستقل، ادارهٔ مدارس نابینایان شهر تهران را به عهده گرفت.» پایگاه جامع اطلاع رسانی آموزش و پرورش استثنایی کشور | تاریخچه
در واقع مجتمع آموزشی نابینایان شهید محبی هم نقش سیاستگذاری را ایفا میکرد و هم نقش مجری را. نبود گسست میان ستاد و صف، وجود معلمان باتجربه و بادانش در کنار معلمان جوان و پر انگیزه، فضای محیط آموزشی و فضای اجتماعی، همه موجب شده بود دانشآموزان نابینا و کمبینا دوران خوش پرورشی خود را در دهه 60 و اوایل دهه 70 سپری کنند. با تأسیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور این روند در دهه هفتاد نیز ادامه یافت. تلاش برای علمی کردن امور تعلیم و تربیت آموزش و پرورش استثنایی از طریق نگارش کتاب و مقاله و تدوین آییننامهها، تربیت معلمان ویژه آموزش و پرورش استثنایی در دانشگاه تربیت معلم، نفس تازه و انگیزه بالای مدیران و کارشناسان سازمان در کنار رویکرد عاطفه محور معلمان و مربیان، موجب حفظ کیفیت آموزش و پرورش در مدارس استثنایی آن زمان شده بود. به همه اینها نقش پررنگ خانواده را نیز باید افزود. خانوادههای مسئولیتپذیری که توسط سازمان تحت تعلیم خط بریل و مهارتهای روزمرهٔ مورد نیاز فرزند نابینای خود نیز قرار میگرفتند. به مدد دلسوزیها و عاشقیهای خانوادهها و برخی از معلمان، آسیب نقاط ضعف سیاستها و عملکردها به حداقل مطلوبی رسیده بود.
با تغییر دهه، شرایط نیز کم کم عوض شد. سازمان، دیگر آن سازمان جوان و چابک نبود. غرضهای شخصی مدیران و معاونان، رخوت و ناکارآمدی کارشناسان و عدم اهتمام بر بهروزآوری بخشنامهها و آییننامهها آموزش و پرورش استثنایی را از روزهای نسبتاً پرعلم و پرهنر خود دور کرد. همچنین ادارات استثنایی شهرها به اوج قدرت بوروکراتیک خود رسیده بودند و مجری سازمانی بودند که وصف آن در سطر پیشین گذشت. سوء مدیریت مدیران میان رده و کارناشناسی کارشناسان ادارات در کنار فرسودگی و سرخوردگی برخی معلمان استثنایی که به پایان سنوات خدمت خود نزدیک میشدند و یا در همان میانه راه بریده بودند، و سر انجام کاهش توجه به نقش مهم خانواده در امر تعلیم و تربیت همه و همه سبب شد که شتاب دوری از شرایط مطلوب به طرز نگران کنندهای افزایشی شود.
در سالهای واپسین دهه هشتاد ضربه سختی بر پیکر نظام آموزش و پرورش استثنایی وارد شد؛ سخن از انحلال سازمان بود. سخنی که عملی شد و چنان نهاد بزرگ و مهم و موثری در حد یک دفتر در اداره تقلیل پیدا کرد و همه چیز در آستانه فروپاشی قرار گرفت!
مقارن با همین رخداد، در راستای اجرای دولت الکترونیک، وزارت آموزش و پرورش موظف گردید ساختار و تشکیلات سازمانها، ادارات و مدارس خود را در چند سامانهٔ الکترونیک ساماندهی کند. دو سامانه نامنویسی الکترونیک دانشآموزان (سناد) و برنامه ریزی و کنترل فرایند آموزشی (بکفا) بر همین اساس به وجود آمدند. سناد میزبان اطلاعات تمام دانشآموزان، کتب درسی و مدارس ایران و … گردید و بکفا اطلاعات تمام معلمان را در خود داشت. در غیبت سازمان آموزش و پرورش استثنایی، وزارتخانه با در نظر گرفتن مؤلفههای ابتدایی تعلیم و تربیت دانشآموزان با نیازهای ویژه، مدارس و دانشآموزان استثنایی را در سناد ساماندهی نمود؛ البته پر واضح است که در نبود متخصصان و مدیران آموزش و پرورش استثنایی این ساماندهی دارای چه کیفیتی و دچار چه حجمی از نواقص گردید! برای نمونه در تخصیص سرفصلها و ساعتهای آموزشی دانشآموزان آسیبدیدهٔ بینایی مهارتهایی نظیر تحرک و جهتیابی دیده نشد. این نادیده گرفتن به معنای کنار گذاشتن تربیت و جذب نیروی متخصص تحرک و جهتیابی بود. دیگر هیچ مدرسه نابینایانی موظف نبود فضای آموزشی توانبخشی مهارت تحرک و جهتیابی را در محیط مدرسه ایجاد کند و برای این امر هم امکان درخواست اعتبار نداشت؛ یعنی خشکیدن ریشه تا میوهٔ مهارت بسیار بسیار مهم تحرک و جهتیابی در مدارس نابینایان!
بکفا نیز که خوراک اطلاعاتی خود را از سناد دریافت میکرد به تبع آن، حوزه منابع انسانی آموزش و پرورش استثنایی را با آسیبهای جدی مواجه کرد. دیگر معلمان استثنایی در دانشگاه تربیت معلم دورههای مورد نیاز این حوزه را پشت سر نمیگذاشتند. آزمونهای استخدامی هم در فرایند جذب نیرو به هیچ وجه توجهی به صلاحیت و شایستگی و توانایی نیروهای استخدامی نداشتند. دقیقتر اینکه اساساً نیرویی را مختص آموزش و پرورش استثنایی جذب نمیکردند که بخواهند بر اساس معیار خاصی شایستگی داوطلبی را بررسی کنند. پذیرفته شدگان برای تدریس در مدارس عادی آزمونگیری، مصاحبه و گزینش میشدند. تحت تأثیر چانه زنیها، فشارها و التماسهای مدارس استثنایی، در صورت صلاحدید مدیریت منابع انسانی وزارتخانه امکان داشت نیرویی نصیب مدرسهای شود!
همانگونه که گذشت: سند تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش هم آموزش و پرورش استثنایی را نادیده گرفت و بدین ترتیب، محتوای آموزشی، نیروی آموزشی و فضای آموزشی مدارس استثنایی و به ویژه برخی مدارس نابینایان در معرض تعرض سودجوییهای اقتصادی ادارات آموزش و پرورش قرار گرفت. برای نمونه میرفت که مدرسه نابینایان شهید محبی جغرافیای دوست داشتنی خود را از دست بدهد! و یا مدرسه خزائلی هنوز که هنوز است در بازپسگیری فضای آموزشی خود ناکام است و به لحاظ اداری میان ادارات آموزش و پرورش هفت و دوازده شهر تهران سرگردان است!
شرایط بد اقتصادی کشور و افت عمومی کیفیت آموزش و پرورش هم به وخامت وضع سالهای آغازین دهه نود دامن میزد؛ اما در این میان عوامل زیر مانع فروپاشی نظام آموزش و پرورش استثنایی شد:
- وجود بخشنامهها و دستورالعملهای سلیقهای بعضاً کارآمد و مفید.
- همت و حمیت برخی مسئولین و معلمان دلسوز که فارغ از قید و بندهای امور اداری با دل و جان ریه تنفسی مدارس خود بودند.
- خانوادههایی که ناامید از نهاد تربیت کننده و پرورندهٔ فرزند دانشآموزشان، به کمک مراکز توانبخشی سازمان بهزیستی، فرهنگسراها و انجمنهای خصوصی و حمایتی به داد دلبند خود رسیدند.
- احیای سازمان آموزش و پرورش استثنایی.
دولت، پی به اشتباه فاحش خود برد و پس از دو سال تصمیم به تصحیح آن گرفت. متاسفانه تصحیح خطا هم چندان چنگی به دل نزد! سازمانی که منحل شده بود، یک سازمان سیاستگذار و مجری با رویکردهای تخصصی خاص خود بود؛ اما سازمانی که احیا شد، بیشتر ماهیت پشتیبانی و مشاوره داشت و استقلال سازمانی خود را تا حد زیادی از دست داد.
و مهمتر از همه این که زمانی این احیا صورت گرفت که دیگر پروندههٔ پیریزی سناد و بکفا و تنظیم سند تحول بنیادین بسته شده بود و علناً سازمان ظرفیت دیپلماسی لازم برای اصلاح اشکالات متعدد موجود را در خود نمیدید. به بیان سادهتر این احیا صرفاً به وخیمتر نشدن اوضاع کمک کرد و امیدی به بهبود شرایط نبود. این یأس رقت آور از پایینترین لایههای اداری آموزش و پرورش استثنایی تا نگاه نفر اول سازمان مشهود بود. به طوری که رییس وقت سازمان به جای پوشیدن کفش آهنین و دویدن در راهروهای مجلس، هیأت دولت و وزارتخانه برای حل مشکل عدم تخصیص ساعات کافی مربی و معاون پرورشی به مدارس استثنایی در سامانه بکفا و نبود ساعت آموزشی برای مهارتهای روزمره دانشآموزان آسیبدیدهٔ بینایی، تصمیم گرفت در ریو دو ژانیرو و جاکارتا قدم بزند و از تماشای مسابقات المپیک و پارالمپیک لذت ببرد!
در این بخش از نوشته با بررسی ساختار سازمانی آموزش و پرورش استثنایی شگفتانهٔ دیگری را تقدیم مخاطبان عزیز میکنم؛ این سازمان دارای دو معاونت و یک اداره کل است:
- معاونت برنامهریزی آموزشی و توانبخشی
- معاونت پیشگیری و تشخیص
- اداره کل توسعه مدیریت و پشتیبانی
معاونت برنامه ریزی آموزشی ادارات استثنایی زیر نظر معاونت برنامه ریزی و توانبخشی سازمان فعالیت میکنند. در چارت اداری ذیل این معاونت هیچ کارشناسی برای امر توانبخشی در نظر گرفته نشده است. کارشناس توانبخشی عنوان سمتی است که مسئولیت پایگاههای سنجش را بر عهده دارد. این در حالی است که امر سنجش سلامت دانشآموزان زیر نظر معاونت پیشگیری و تشخیص سازمان فعالیت میکند. در چنین کلاف سردر گمی، امر توانبخشی دانشآموزان گرفتار بیهویتی جایگاه اداری شده است!
از سوی دیگر در ادارات استثنایی سمتی در نظر گرفته شده تحت عنوان (کارشناس مسئول امور پرورشی) که این سمت نیز زیر نظر معاونت پیشگیری و تشخیص فعالیت میکند! نگارنده این سطور هرچه فکر کرد و از متصدیان امر جویا شد، ارتباطی میان این معاونت و آن کارشناس نیافت! با وجود ساختاری چنین نامرتبط چگونه میتوان در پی بررسی، ارزشگذاری و کیفیتسنجی امور پرورشی دانشآموزان عزیز نابینا و کمبینا بود! آنچه که همینک در مدارس نابینایان تحت عنوان فعالیتهای پرورشی جریان دارد عمدتاً فعالیتهای پرورشیای است که توسط وزارتخانه برای عموم دانشآموزان طراحی میشود. طرحهایی که از سوی ادارات و سازمان آموزش و پرورش استثنایی برگزار میشود صرفاً در نام خود ویژه نابینایان را دارد و از هرگونه خلاقیتی که بخواهد شرایط دانشآموز نابینا و کمبینا را دربر داشته باشد تهی است. در چنین شرایطی گهگاه جرقههای امیدوار کنندهای از دل مدارس نابینایان به چشم میخورد. برپایی رشته موسیقی در دو مدرسهٔ محبی و نرجس نمونهای از این بارقههاست.
علت به وجود آمدن این ساختار نامرتبط سازمانی، عدم درک صحی از قلمرو امور پرورشی است. به نظر میرسد متولیان امر نتوانستهاند پایگاه اداری درستی برای آموزههای ضروری دانشآموزان آسیبدیدهٔ بینایی مشخص کنند. به بیان ساده و شفاف مسئولین هنوز به درستی نمیدانند که مثلاً مهارتی مانند تحرک و جهتیابی ماهیتاً در حوزه آموزش قرار میگیرد یا پرورش. بدتر این که حتی متوجه این سرگردانی خود نیز نیستند که امید داشته باشیم از متخصصین و کارشناسان بخواهند تا با بازخوانی پژوهشهای صورت گرفته و بررسی تجارب سابق و انجام پژوهشهای جدید این گره را از بند ساختار سازمان باز کنند.
آنچه که به لحاظ اجرایی امیدوارکننده است این است که سرانجام پس از مدتها سازمان آموزش و پرورش استثنایی رئیسی را به خود میبیند که میتوان گفت در حد و اندازههای تصدی این سمت خطیر و حساس است. داشتن تجربه ریاست اداره آموزش و پرورش خراسان رضوی -به عنوان بزرگترین واحد اداری آموزش و پرورش- که به لحاظ فرهنگی سیاسی از اهمیت خاصی برخوردار است و نیز سرپرستی وزارتخانه آموزش و پرورش، پیشینه امیدبخشی است و به نظر میرسد قدری ظرفیت چانه زنی سازمان در مورد اصلاح سامانه بکفا افزایش یافته است. شنیدهها حاکی از مداخله بهنگام رئیس سازمان برای اصلاح ساعات آموزشی و ساماندهی منابع انسانی آموزش و پرورش استثنایی در جریان انتقال کنترل فرایند آموزشی از سامانه بکفا به سامانه تازه تأسیس اچآران است. احیای کارگزینی ادارات استثنایی و تخصیص 10 درصد از سهمیه استخدام سالیانه به آموزش و پرورش استثنایی اقداماتی است که به نظر میرسد در آستانه تحقق است. برای داشتن قضاوت درست باید منتظر تحقق وعدهها و اجرای طرحها ماند. برنامه های دکتر حسینی رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی
در پایان باید گفت: با وجود این نکتهٔ نسبتاً امیدوارکننده، مادامی که تعریف درستی از مفاهیم بنیادین حوزه پرورش نداشته باشیم، نیروی متخصص آن را تربیت نکنیم، محتوای آموزشی و شیوه ارزشیابی درستی برایش طراحی نکنیم، فضای آموزشی مناسبش را فراهم نکنیم و شاهد همکاری تنگاتنگ سازمان آموزش و پرورش استثنایی و سازمان بهزیستی کشور نباشیم، نباید منتظر بروز تحولی عظیم در حوزه پرورش استثنایی باشیم.